چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم

تحلیل پدیده‌‌ی «گازلایت» با نگاهی به سینما

دیده‌ی «چراغ گاز» یا «گازلایت» شکل مخرب و موذیانه‌ای از دستکاری در افکار و احساساتِ فرد توسط دیگری با استفاده از آزار روانی است. رفتاری که باعث می‌شود فردِ تحت گازلایت نسبت به درستی انتخاب‌ها و رفتارهای‌اش دچار تردید و سوءظن شود، درک خود از مسائل را بی‌اعتبار بداند، حتی در موارد حاد، به سلامت عقلی و روانی خود هم شک کند و خود را نسبت به خشونتی که از آزارگرش می‌بیند مقصر بداند.

در «چراغ گاز» معمولا روابط نزدیکی میان مرد آزارگر و زن آزاردیده وجود دارد و مرد به بهانه‌ی عشق، مراقبت و حمایتْ زن را تحت کنترل و تسلط  می‌گیرد و زن به دلیل اعتمادی که به مرد دارد متوجه خشونت تحمیلی به خود نمی‌شود و نمی‌تواند بپذیرد که نزدیک‌ترین فرد زندگی‌اش از او سوءاستفاده می‌کند.

اصطلاح «چراغ گاز» از نمایشنامه‌ای با همین عنوان نوشته‌ی پاتریک همیلتن گرفته شده که جرج کیوکر نیز فیلم معروف چراغ گاز را بر اساس آن ساخته است. در این نمایشنامه، شوهر با کم و زیاد کردنِ نور چراغ گاز در خانه و دستکاریِ ذهنِ زن با آزارهای روانی، همسرش را دچار شک و تردید نسبت به سلامت روانی خود می‌کند و باعث القای توهم دیوانگی به او می‌شود تا بتواند جواهرت موروثی زن را تصاحب کند. 

یکی از روش‌های مهم و رایج در چراغ گاز، ایزوله کردن و منزوی ساختن فرد است.

مردِ آزارگر با تظاهر به عشق اعتماد زن را به دست می‌آورد، با ایجاد بدبینی میان زن و اطرافیانش، او را به فردی تک‌افتاده و تنها بدل می‌کند، با منزوی و محبوس کردنِ او در خانه از تنهایی‌اش سوءاستفاده می‌کند، با از بین بردن حلقه‌ی امن زن، خود را تنها تکیه‌گاه، حامی و منجیِ زن نشان می‌دهد، با تلقینِ شکنندگی و ضعف به زن، نیاز او به  مراقبت و حمایت از سوی خود را در او به وجود می‌آورد و با وابسته کردن زن به خود، او را تحت تسلط و کنترل خود درمی‌آورد. در چنین شرایطی زن تمام رفتارها و احساسات و افکارش را از فیلترِ قضاوت مرد آزارگر تحلیل می‌کند و چون فرد قابل‌اعتماد دیگری اطراف خود ندارد، حرف‌ها و کارهای مردْ تنها مرجع معتبر برایش به حساب می‌آید.

از این رو هر چیزی را  که مرد به او تلقین می‌کند، می‌پذیرد و به‌تدریح حق انتخاب، اراده و عاملیت فردی‌اش را از دست می‌دهد، مطیع و فرمانبردار و وابسته می‌شود و هر گاه که مورد خشونت قرار می‌گیرد، به جای مقابله کردن یا فاصله گرفتن از فرد آزارگر، بیشتر به او پناه می‌برد و از مرد می‌خواهد که تنهای‌اش نگذارد و کمکش کند.

معروف‌ترین «چراغ گاز» در سینما 

معروف‌ترین نمونه در سینما «چراغ گاز» ساخته‌ی جرج کیوکر است که داستان زن جوان ثروتمندی به نام پائولا با بازی اینگرید برگمن را تعریف می‌کند که تحت تأثیر القائات شوهرش احساس می‌کند دیوانه شده است. پائولا که به‌تازگی خاله‌ی عزیزش را کشته‌اند و هنوز در هراس و اضطراب به سر می‌برد، به مرد موسیقی‌دانِ غربیه‌ای اعتماد می‌کند تا در کنار او از تنهایی درآید و احساس امنیت داشته باشد.

گریگوری که به خاطر یافتن جواهرات گران‌قیمت خاله‌ی مقتول پائولا با او ازدواج کرده است، از خانه‌ی او مکان ناامن و هراسناکی برایش می‌سازد، با دور نگه داشتن او از همه منزوی‌اش می کند، مدام به پائولا امر و نهی می کند، او را به حواس‌پرتی و شلختگی و فراموش کاری متهم می‌کند، اشتباهاتش را به رخ می‌کشد، جلوی خدمتکار خانه تحقیرش می‌کند، در مهمانی‌ها و جلوی دیگران طوری وانمود می‌کند که زن باعث شرمساری اوست، به او اجازه‌ی اظهار نظر نمی‌دهد و نظر خودش را به او تحمیل می‌کند و مدام پائولا را به عذرخواهی وامی‌دارد. از طریق این پروسه‌ی تدریجیِ آزار روانی که مابه‌ازایی برای تغییر نور «چراغ گاز» در تنهایی‌های شبانه پائولاست، اعتماد به نفس و جسارت پائولا را از او می‌گیرد و در او این توهم را به وجود می‌آورد که دچار اختلالات روانی شده است و نیاز به مراقبت دارد.

در چنین وضعیتی پائولای تنها و ضعیفی که حس می‌کند نمی‌تواند به‌تنهایی از خودش محافظت کند و به عشق و توجه مرد برای ادامه‌ی زندگی‌اش احتیاج دارد، قادر نیست که خشونت اعمال شده از سوی شوهرش را ببیند و خود را از او دور نگه دارد. به همین دلیل وقتی کارآگاه پرونده‌ی قتل خاله، معمای جنایی فیلم را حل می‌کند و حقیقت را درباره‌ی هویت واقعی شوهرش به پائولا می‌گوید، زن نمی تواند مرد محبوبش را که نقش حامی او را بازی می‌کرده به عنوان مرد جنایتکاری ببیند که او را فریب داده و قصد دیوانه کردن او را داشته است. وقتی گریگوری بعد از دستگیری‌اش می‌خواهد با پائولا در خلوت صحبت کند، کارآگاه برای حفظ امنیت پائولا اجازه نمی‌دهد ولی پائولا می‌گوید «او شوهر منه! من باهاش توی یه خونه زندگی می‌کردم» و همین جمله به‌خوبی نشان می‌دهد که چرا زنانِ تحتِ «گازلایت» به‌راحتی آزارهای مردانِ خشن را تحمل می‌کنند و خود را در خطر نمی‌بینند. زیرا زنان نمی‌توانند باور کنند که در خانه‌ی عشقی که ساخته‌اند اسیر شده‌اند و مردی که عاشقش هستند نسبت به آنها خشونت روا می‌دارد.

جلب هم‌دستی و شوراندنِ اطرافیان! 

از روش‌های دیگری که مرد آزارگر در «چراغ گاز» از آن بهره می‌برد، هم‌دست کردن اطرافیان زن با خود است. درواقع نه تنها موجب انزوا و تک‌افتادگی زن می‌شود و او را از حلقه‌ی امنش جدا می‌کند، بلکه نزدیکان زن را نیز علیه او می‌شوراند، با انگ چسباندن به زن، او را متوهم، وسواسی، دمدمی‌مزاج، عصبی، بیش از حد حساس و بیمار روانی نشان می‌دهد، اعتماد دیگران نسبت به شخصیت و کارهای زن را خدشه‌دار می‌کند، خود را به عنوان فرد صبور و ایثارگر و حامی جا می‌زند که از زن مراقبت می‌کند.

با چنین رویکردی بسیاری از اطرافیان زن که از آزاهای روانی مرد آگاهی ندارند، او را تأیید و پشتیبانی می‌کنند، زن را به خاطر شک و تردیدها و بدبینی‌های‌اش  سرزنش می‌کنند، به او نصیحت می‌کنند که قدر شریک زندگی‌اش را بداند، حرف‌های زن درباره‌ی خشونتی که مرد نسبت به او روا می‌دارد جدی نمی‌گیرند و زن در جمع خانواده و دوستانش نیز خود را تنها و بی‌پناه می‌بیند.

مرد آزارگر از همین سرزنش‌ها و نصیحت‌ها در راستای اثبات حقانیت خود و زیر سؤال بردن زن بهره‌برداری می‌کند، زن را تحت فشار بیشتری می‌گذارد تا قبول کند که خشونتی در کار نیست و آنچه زن از آزار روانی خود توسط مرد می‌گوید زاییده‌ی توهمات و خیالات اوست.

فیلم دیوانه ساخته‌ی استیون سودربرگ درباره‌ی زن جوانی به نام ساویر است که در گذشته تحت خشونت روانی مرد عاشقی قرار گرفته است که نسبت به او حس مالکیت، سلطه‌گری، حسادت و شک و تردید دارد. هرچند دیوید هرگز به ساویر تجاوز جنسی نکرده اما چنان او را با تعقیب، تحت نظر گرفتن، تماس‌های تلفنی، پیام‌ها و ایمیل‌ها برای رابطه با خود تحت فشار گذاشته و امنیت او را در حریم شخصی‌اش از بین برده که موجب شده که دنیای ذهنی ساویر به هم بریزد. به همین دلیل با وجود آن که ساویر از دست دیوید گریخته و از او دور شده و به شهر و خانه و محل کار تازه‌ای رفته اما همچنان حضور ناپیدا اما تهدیدگر او را در اطرافش حس می‌کند و خود را در معرض خطر می‌بیند.

فیلمبرداری فیلم با گوشی آیفون توسط کارگردان که عامدانه و آگاهانه وجود دوربین را مؤکد می‌سازد و حضور ناظری نامرئی در حال دید زدن را به رخ می‌کشاند، حسی از چشم‌چرانی و تحت نظر گرفتن و تعقیب شخصیت ساویر توسط نگاه مزاحم مرد را در مخاطب به وجود می‌آورد. گویی آن که تصاویر زن را ثبت می‌کند، گویی که سودربرگ فیلمساز نیست و گوشی آیفون در دستان همان مرد عاشق خطرناکی است که ساویر را دنبال می‌کند. 

ساویر به مرکز روانی درمانی می رود تا راه‌حلی برای غلبه بر توهمات ذهنی‌اش بیابد و حالش بهتر شود اما به‌ناگاه آسایشگاه برایش به زندانی هراس‌ناک بدل می‌شود که زندان‌بانش همان مرد متجاوزی است که در قالب پرستار او را تحت کنترل می‌گیرد.

نحوه‌ی برخورد با ساویر در آسایشگاه را می‌توان بازنمودی از چگونگی روند گازلایت دید، این که به زن آزاردیده به چشم مقصر و مسبب ماجرا نگاه می‌کنند، حرف‌های او را درباره‌ی حضور متجاوز در اطرافش جدی نمی‌گیرند، به جای درک و کمک و حمایت با برچسب زدن و اتهام زدن تحت فشارش قرار می‌دهند، او را بیمار و دیوانه تلقی می‌کنند و او را به دست همان مرد آزارگر برای مراقبت می‌سپارند. پروسه‌ی فروپاشی روانی که ساویر در آسایشگاه از سر می‌گذراند، مابه‌ازایی برای روند گازلایت است که به‌خوبی نشان می‌دهد چه‌طور ناآگاهی و بی‌توجهی نسبت به نشانه‌های آزار روانی و ناباوری، بی‌اعتمادی و عدم همدلی نسبت به سخنان زن آزاردیده، زمینه‌ی آسیب‌پذیری او در برابر خشونت مرد آزارگر را فراهم می‌کند و مرد خشونت‌گر از تنهایی، انزوا و غیاب حلقه‌ی امن در اطراف زن تحت آزار سوءاستفاده می‌کند و زن را در وضعیت گریزناپذیری قرار می‌دهد که جز ادامه‌ی رابطه با او چاره‌ی دیگری ندارد.

پنهان‌روشی، نامرئی بودن و پدیده‌ی «چراغ گاز»!

پنهان‌کاری مردِ آزارگر یکی از رویکردهای اساسی در چراغ گاز است که باید مورد توجه قرار بگیرد. اینجا دیگر با چشم کبود، صورت ورم‌کرده، لب پاره و بدن کتک‌خورده مواجه نیستیم که مشاهده‌پذیر و قابل‌اثبات باشد. بلکه دستکاری ذهنی که مرد با آزارهای روانی همچون توهین، تحقیر، تمسخر، نادیده گرفتن، کنترل‌گری، شکاکیت، بی‌ارزش‌انگاری، واداشتن به عذرخواهی مداوم و حس شرمساری و گناه انجام می‌دهد، در پروسه‌ای نامرئی و پنهان صورت می‌گیرد.

در چنین رویکردی مرد توهین و تحقیر و تمسخر را با لحن و ادبیاتی ظاهرا خیرخواهانه و دلسوزانه به کار می‌برد و خشم و پرخاشگری‌اش را طوری جلوه می‌دهد که گویی خود زن، مسبب آن بوده است. مرد با ظاهرسازی، دروغ‌گویی و فریبکاری ماهیت خشن خود را مخفی می‌کند و تصویر جعلی از زندگی رویایی و عاشقانه را پیش چشم دیگران می‌سازد. بنابراین به‌سختی می‌توان نقاب مرد حامی و عاشق را کنار زد، هاله‌ی فریبنده‌ی زندگی رمانتیک را متلاشی کرد و خشونت پنهان‌شده در رابطه‌ی مرد و زن را دید. چنین وضعیتی به مرد آزارگر مصونیت و امنیتی می‌بخشد که به‌راحتی بتواند به خشونتش ادامه دهد و هیچ کس حرف‌های زن را باور نکند.  

فیلم مرد نامرئی ساخته‌ی لی ونل با تصویری آرام‌بخش و دلنشین از زن و مردی در کنار هم در تختخوابی شیک درخانه‌ای مجلل آغاز می‌شود که مرد دستش را بر بازوی زن گذاشته است و به نظر می‌رسد شاهد صحنه‌ی عاشقانه‌ای از یک زوج خوشبخت هستیم اما وقتی سیسیلیا با بازی الیزابت ماس را دنبال می‌کنیم که با ترس و اضطراب ازخانه‌اش می‌گریزد، تصویر خانواده‌ی ایده‌آل پیش چشمان‌مان فرومی‌پاشد و آن دست نوازش‌گر که برای گرفتن سیسلیا به شیشه‌ی ماشین مشت می‌کوبد، به دست آزارگر تغییر ماهیت می‌دهد و خانه‌ی رویایی به زندانی تحمل‌ناپذیر بدل می‌شود و شوهر عاشق به صورت مرد خطرناکی درمی‌آید که به بهانه‌ی علاقه‌اش زن را تحت فشار و محدودیت و سرکوب قرار می‌دهد.

سیسیلیا تعریف می‌کند که آدرین چه‌طور هر چیزی مربوط به او را کنترل می‌کرده و به او می‌گفته چه بپوشد، چه بخورد و چه حرفی بزند و تسلط‌اش بر او تا جایی پیش رفته که حتی افکار او را نیز تحت نظر می‌گرفته و اگر سیسیلیا در ذهنش به چیزی فکر می‌کرده که خوشایند او نبوده کتکش می‌زده است. 

تأثیرات و تبعات این سلطه‌گری چنان است که حتی وقتی سیسیلیا به خانه‌ی دوستش می‌رود و در فضای امنی قرار می‌گیرد باز هم حضور ناپیدای آدرین را در اطرافش حس می‌کند و خود را در معرض خطر می‌بیند.

او هرچند متوجه می‌شود که آدرین خودکشی کرده و مرده است اما همچنان خود را در مالکیت او می‌بیند و هرچه می‌کوشد از نو شروع کند و خود را بسازد، سایه‌ی هولناک مرد را بر زندگی‌اش حس می‌کند. وقتی سروکله‌ی آدرین به صورت مرد نامرئی در زندگی سیسیلیا پیدا می‌شود، چنان همه چیز را صحنه‌سازی می‌کند و او را در معرض اتهام قرار می‌دهد که گویی سیسیلیا دچار فروپاشی روانی شده است، خودش دست به خشونت و آسیب و تخریب علیه خود و اطرافیانش می‌زند و به دلیل عدم تعادل روانی و کنترل بر اعمالش باید تحت مراقبت قرار بگیرد. اساسا انتخاب عنوان مرد نامرئی برای فیلم به شکل هوشمندانه‌ای به پنهانی بودن روند «چراغ گاز» اشاره دارد و تأکید می‌کند که غالبا زنان در بیان آزارهای روانی که توسط شریک‌شان در خلوت خانه می‌بینند، با ناباوری و تردید از سوی دیگران مواجه می‌شوند و همان‌طور که سیسلیا نمی‌تواند حضور خطرناک آدرین نامرئی را به دیگران ثابت کند، زن آزاردیده نیز قادر نیست مدارک و شواهد کافی برای اثبات خشونت از سوی شریک زندگی‌اش را ارائه دهد و خودش را در برابر آزارگر خانگی‌اش تنها و بی‌پناه می‌بیند.

استراتژی دیگری که مرد آزارگر در پدیده‌ی «چراغ گاز» در پیش می‌گیرد، تصویر دروغین و تحریف‌شده‌ای است که از خود عرضه می‌کند. چنین مردی بر خلاف مردان خشن دیگر معمولا شخصیتی آرام، امن و قابل‌اعتماد دارد، با مهربانی و حسن ‌نیتْ خود را دلسوز و خیرخواه زن می‌نمایاند، ادعا می‌کند که در حال حمایت و مراقبت از زن است اما از طریق همین رفتارهای محبت‌آمیز و حمایت‌گر به زن احساس شکنندگی و آسیب‌پذیری و بی‌پناهی می‌دهد و در او این ذهنیت را به وجود می‌آورد که باید همواره به مرد تکیه کند و از او کمک بگیرد. در چنین وضعیتی زن چنان به مرد وابسته و محتاج می‌شود که بدون او نمی‌تواند تصمیم بگیرد یا کاری انجام دهد، در صورت عدم موافقت یا رضایتش نسبت به چیزی که به او تحمیل می‌شود، به خود اجازه‌ی مخالفت، اعتراض، رد کردن و نه گفتن نمی‌دهد، تمام کارها و رفتارهای‌اش را در مقایسه با مرد بی‌ارزش، پیش‌پاافتاده و کوچک می‌بیند و به جای جاه‌طلبی و بلندپروازی برای تحقق رویاهای خود، از دغدغه‌های‌اش چشم می‌پوشد و خود را وقف رشد و پیشرفت مرد می‌کند.

درواقع در چنین وضعیتی اعمال زور و خشونت در صورت‌بندی ملایم و دوستانه و عاشقانه رخ می‌دهد و مرد با اغواگری و فریب‌کاری زن را وامی‌دارد تا تسلیم خواسته‌های او شود و بر خلاف میل خود به خشونتی که بر او تحمیل می‌شود رضایت دهد.

در بچه‌ی رزماری ساخته‌ی رومن پولانسکی چهره‌ای که از گای با بازی جان کاساوتیس می‌بینیم، مرد بازیگر خوش‌قیافه، روشنفکر و قابل‌اعتماد است که با رزماری با بازی میا فارو به آپارتمان تازه‌ای نقل مکان می‌کنند تا در آن بچه‌دار شوند. ظاهرا با زوج خوشبختی روبه‌رو هستیم که شوهر توجه ویژه‌ای به زن دارد و همواره مراقب است تا او در وضعیت امن و آرامی به سر ببرد. اینجا هم خانه‌ای که از نظر رزماری مکان امن و عاشقانه‌ای به حساب می‌آید، به زندانی برای کنترل او توسط شوهر و هم‌دستانش بدل می‌شود و به‌تدریج ارتباطش با دنیای بیرون قطع می‌شود و در تنهایی و بی‌پناهی‌اش امکان کمک گرفتن از دیگران را از دست می‌دهد و وقتی قصد ترک آنجا را می‌کند تا نجات یابند، از سوی همسرش مجبور به ماندن می‌شود و نمی‌تواند از آن جا بگریزد. در طول بارداری دردناکی که رزماری طی می‌کند، او هیچ کنترلی بر مسائل شخصی‌اش ندارد، مدام از سوی گای و پیرمرد و پیرزن همسایه که جانشینی برای پدر و مادر گای هستند، به بهانه‌ی حمایت و مراقبت تحت کنترل و تسلط قرار می‌گیرد، بر اساس القائات آ‌نها موهای‌اش را کوتاه می‌کند، مجبور می‌شود به خواست آنها دکترش را تغییر دهد، باید داروهای گیاهی را که پیرزن همسایه تجویز کرده بخورد و به شکل زنی مطیع درمی‌آید که مهم‌ترین هدفش بچه‌دار شدن است.

فیلم به‌تدریج نشانه‌هایی از شرارت و خشونت پنهان در گای و بدگمانی و سوءظن در رزمری را نمایان می‌کند اما ذهن زن به دلیل اعتمادی که به شوهر خود دارد، هر نوع بدبینی و بی‌اعتمادی را پس می‌زند. باور اینکه خشونت می‌تواند در حریم خانه و از سوی نزدیک‌ترین فرد رخ دهد، دشوار به نظر می‌رسد و مخاطبان نیز همچون رزماری تا آخرین لحظه امید دارند که درباره‌ی گای اشتباه کرده باشند و او پشت  توطئه برای گازلایت زن نباشد. در پایان، گای درحالی ‌که به رزماری تجاوز کرده، او را با فریبکاری نسبت به سلامت روانی‌ خود دچار سوءظن و بدبینی کرده و برای پیشرفت خود بدن رزماری را مورد بهره‌برداری فرقه‌ی شیطان‌پرستان قرار داده، با حالتی حق به جانب که گویی به رزماری لطف کرده، به او می‌گوید که «آنها قول دادند به تو آسیبی نرسد و واقعا هم نرسیده». این صحنه‌ از تکان‌دهنده‌ترین لحظات در ترسیم گازلایت سینمایی است که به هر زن و مردی از مخاطبان نهیب می‌زند که هر کدام از شما نیز امکان تبدیل شدن به آزارگر و آزاردیده را دارید!

آگاهی لازم اما کافی نیست 

این چهار نمونه رایج‌ترین شیوه‌ها و رویکردهای مشترک در پدیده‌ی «چراغ گاز» است که با کمک تحلیل چند فیلم شاخص سینمایی توضیح داده شدند. شناخت و آگاهی افراد از انواع خشونت علیه زنان می‌تواند به پیشگیری و توقف آن کمک کند و زنان در صورت قرار گرفتن در موقعیت گازلایت با تشخیص درست و به‌موقع نشانه‌ها متوجه خطری شوند که تهدیدشان می‌کند. هرچند فقط آگاهی کافی نیست و هر زنی باید مهارت‌ها و توانایی‌های لازم برای مواجهه با آزارهای روانی را کسب کند و آموزش بیبند که چه‌طور در شرایط گازلایت از خود مراقبت کند و چه راه کارهایی را به کار بگیرد. از آنجا که در پدیده‌ی «چراغ گاز» با دستکاری ذهن و روان زن تحت خشونت سر و کار داریم، ممکن است هر زنی نتواند به‌درستی وضعیت خود را تشخیص دهد و یا به‌موقع برای نجات خود عمل کند. اینجاست که ضرورت آگاهی عمومی و واکنش جمعی نسبت به خشونت علیه زنان آشکار می‌شود و اهمیت نقش خانواده، دوستان، رسانه، آموزش، علم، قانون و جامعه در مواجهه با فرد تحت آزار روانی به چشم می‌آید.

درواقع افراد آزارگر همواره از تنهایی و ناتوانی آزاردیده سوءاستفاده می‌کنند و آن‌ها را در جایگاه فرودست تحت ظلم و ستم قرار می‌دهند و اطمینان دارند که قربانی توان مقابله با آن‌ها را ندارد. واکنش اجتماعی به خشونت باعث می‌شود حاشیه‌ی امن  فرد آزارگر از بین برود، به واسطه‌ی مطالبه‌گری و بازخواست عمومی خود را در برابر قدرتی برتر و بزرگ‌تر ببیند، موقعیت فرادست وی متزلزل شود و بهای سنگینی را برای سلطه‌گری و خشونت‌طلبی‌اش بپردازد. 

این نوشته صرفا روابط غیر هم‌جنس‌گرایان را در نظر دارد.