رام کردن زن سیاسی!

نگاهی به شیوه‌های راندنِ زنان از عرصه‌ی سیاست

خشونت سیاسی علیه زنان Political violence targeting women (PVTW)، اصطلاحی شناخته‌شده در میان کنشگران و روندی روبه افزایش در اکثر مناطق جهان است. زنان به عنوان نامزد، رأی‌دهنده، حامی و فعال، در سیاست شرکت می‌کنند و با خطر و خشونت روبه‌رو می‌شوند. زنان سیاستمدار، مدافع حقوق بشر یا زنانی که مقام دولتی دارند ۳۸ درصد بیشتر از سایر زنان هدف خشونت‌های سیاسی هستند. خشونت‌های به کار رفته علیه زنان و عاملان آن متفاوت است اما اغلب در زمان‌های خاصی تشدید می‌شود. انتخابات، اعتراضات و انقلاب‌ها بهترین فرصت را برای آزارگران فراهم می‌کنند تا مشارکت سیاسی زنان را محدود کنند؛ فرصتی که اکنون در انقلاب «زن، زندگی، آزادی» در سپهر سیاست ایران فراهم است.

مشارکت سیاسی زنان در ایران: ویترین خالی

وقتی سخن از مشارکت سیاسی زنان آن هم در ایران است، فورا چند شاخص تکراری مطرح می‌شود: حق رأی و مشارکت در روندهای سیاسیِ انتخاباتی مانند شرکت در کمپین‌ها یا تجمعات انتخاباتی ، حق نامزد شدن در مشاغل سیاسی مانند ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس و شوراها و در نهایت انتخاب شدن و کسب مشاغل سیاسی غیرانتخابی و انتصابی مانند وزارت‌ها، معاونت‌ها، استانداری‌ها، معاونت‌های کل یا حضور در برخی مناصب قضایی.

وضعیت زنان در تمام این حالت‌ها مشخص است: زنان حق انتخاب کردن را دارند اما در چارچوب شورای نگهبان که تمام انتخاب‌شوندگان را پیش‌تر تایید صلاحیت می‌کند. زنان حق حضور در کمپین‌های انتخاباتی و تجمعات سیاسی را دارند، مادامی که این کمپین‌ها و تجمعات مطابق میل حاکمیت باشد؛ در غیر این صورت معترض و معاند تلقی خواهند شد و مجازاتشان سرکوب سیاسی است. 

قانون اساسی در ایران ظاهرا حقوق سیاسی زنان را به رسمیت شناخته اما بر اساس مبانی دینی.

در نگاهی به اصول  قانون اساسی گویی از لحاظ قانونی ممنوعیتی برای حضور زنان در عرصه‌های سیاسی وجود ندارد اما بر پایه تفاسیر از برخی از صفات از جمله اجتهاد یا فقاهت، زنان از ورود به برخی از مناصب سیاسی محروم هستند. اصل سه قانون اساسی وظیفه دولت را تحقق حقوق شهروندان بیان می‌کند و به طور خاص در بند۹ بر رفع تبعیض‌های ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه‌های مادی و معنوی و در بند۱۴ بر تأمین و تضمین حقوق همه‌جانبه افراد اعم از زن و مرد و امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون تاکید کرده است؛ اما بند ۱۴ این اصل که در آن حقوق زن نیز بیان شده، مبهم است زیرا بر تساوی عموم در برابر قانون تاکید می‌کند گویی زن و مرد در قوانین کنونی ایران از حقوق برابر برخوردارند درحالی که به طور خاص در موضوع مشارکت سیاسی زنان، موانع این مشارکت و قوانین موضوعه نابرابر است.

تنها به یک مثال اشاره کنیم: «رعایت موازین اسلامی» که تشخیص آن در اصل ۴ به عهده فقهای شورای نگهبان گذاشته شده، منجر به تفسیری محدود به فقه شیعه شده و به عنوان یک مانع، عامل محدودیت و محرومیت زنان از بسیاری حقوق از جمله حقوق سیاسی است. در عمل، وضعیتِ مشارکت سیاسی زنان در بحث انتخاب شدن و کسب مشاغل بالای سیاسی و قضایی وضعیتی سراسر تبعیض‌آمیز است. گواه آن تنها در چند جمله: زنان رهبر، رییس جمهور و قاضی نمی‌توانند بشوند، در بسیاری از نهادهای سیاسی هرگز منتصب نشده‌اند، تنها یک بار وزیر شده‌اند و به عنوان معاون و استاندار و نماینده، حضورشان بسیار کم‌رنگ و کم‌تعداد است.

خشونت جنسیتی روی دیگر سکه مشارکت محدود زنان در سیاست

درباره وضعیت رسمی حضور زنان در حکومت بسیار حرف زده شده اما کمتر درباره موانع فرهنگی و عرفی مشارکت سیاسی زنان سخن گفته شده است. فرهنگ سیاسی و اجتماعی جامعه ایران درباره حضور زنان ر سیاست بسیار محافظه‌کار و حتی زن‌ستیز است. این محافظه‌کاری و زن‌ستیزی داخل و خارج هم نمی‌شناسد و به نسبتی مناسب گویای جایگاه زنان در عرصه سیاست در میان موافقان و مخالفان حکومت است. 

بیایید از حضور خیابانی و بیان نظر شروع کنیم. زنانی که برای بهره‌بردن از حق مشارکت سیاسی پا به خیابان می‌گذارند، اغلب تجربه‌های باورنکردنی از آزار جنسی و تجاوز دارند. گردهمایی‌های سیاسی فضایی مناسب برای بروز جنبه‌های مختلف فرهنگ تجاوز است: زنی که خود را آلوده به سیاست کرده، حتی در حد حضور خیابانی، خود را آلوده؛ پس چه از سوی هم‌وندانش در خیابان و چه از سوی نیروی سرکوب‌گر با جنبه‌های مختلفی از فرهنگ تجاوز روبه‌رو می‌شود: دستمالی، متلک و در بالاترین حد شکنجه جنسی و تجاوز در بازداشتگاه. در رخدادهای مهم دهه‌های اخیر در ایران زنان بسیاری روایت‌گرِ این نوع خشونت‌ها بوده‌اند، از جنبش سبز تا جنبش «زن، زندگی آزادی»، روایت‌های هولناکی از آزار خیابانی زنان و تجاوز و آزار در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها در دست است. از همین روست که  با وجود حضور پررنگ زنان در این جنبش‌ها و با وجودی که رهبری میدانی بسیاری از این حرکت‌ها در اختیار زنان بوده، فرهنگ عمومی همچنان مشارکت سیاسی را برای زنان در این سطح خطرناک می‌داند و از منظر اخلاقی آن را توصیه نمی‌کند و نیروی سرکوب‌گر هم با توسل به این روش‌ها، دست به سرکوب مضاعف زنان می‌زند.

علاوه بر این خشونت فیزیکی، ارعاب و تهدید، چه در حوزه عمومی و چه در حوزه خصوصی، درباره زنان شایع‌تر  است. برای مثال، یک زن کارمند در یک موسسه نظرسنجی ممکن است با ارعاب طرفداران احزاب سیاسی مواجه شود یا هدف آسیب جسمی قرار بگیرد. همچنین ارعاب  یک زن از سوی شوهرش که با تهدید به طلاق از او می خواهد فعالیت سیاسی را کنار بگذارد محتمل‌تر است.

این خشونت و سرکوب‌گری اما محدود به خیابان و زندان نیست. 

مشارکت زنان در سیاست به طور نامتناسبی آنها را در محیط آنلاین هم هدف حمله قرار می‌دهد، جایی که زنان در آن با  هجومِ آزار و اذیت در رسانه‌های اجتماعی مواجه می‌شوند. در حالی که آزار مردان در مقام رهبران حزب یا مدیران دولتی و فعالان سیاسی تا حد زیادی به وظایف حرفه‌ای آنها مربوط می‌شود، آزار و اذیت آنلاینِ نامزدهای زن اغلب شامل اظهارنظرهایی در مورد ظاهر فیزیکی آنها یا تهدید به تجاوز جنسی است.

فضای شبکه‌های اجتماعی که این روزها میدان مبارزه بسیاری از شهروندان است، برای زنان به‌مراتب نا‌امن‌تر و خشن‌تر است. فعالان زنی که در شبکه‌های اجتماعی با نام خود فعالیت می‌کنند اغلب از دو سو هدفِ حمله هستند: نیروهای سیاسی مخالف و سرکوب‌گرانی که یا با نام حقیقی یا به عنوان نیروی سایبری در تلاش برای کمرنگ کردن مشارکت سیاسی زنان‌اند.

ابزار اصلی این حمله‌ها جنسیت است؛ اتهاماتی که به زنان فعال در شبکه‌های اجتماعی زده می‌شود مستقیم زن بودن آنها را هدف قرار می‌دهد. زنان از نظر سیاسی «نادان» و «کم‌دانش» در نظر گرفته می‌شوند، ویژگی‌های فیزیکی مثل زیبایی و زشتی و روابط خصوصی آنها به عنوان ابزار فشار، تهدید و تحقیر مورد استفاده قرار می‌‌گیرد. اظهارنظرها و حتی موضع‌گیری‌های سیاسی زنان تحمل نمی‌شود و مخالفان، با در نظرگرفتن جنسیتْ این نظرات را آسان‌تر زیر سؤال می‌برند و قلدران سایبری از طریق ارسال پیام‌های تهدیدآمیز، ارسال محتوای ناخواسته جنسی، فحاشی جنسی و… در تلاش‌اند تا زنان را از میدان مشارکت سیاسی به در کنند. زنان را با عناوین «صیغه‌ای»، «زیرخواب» و «پرستو» خطاب می‌کنند و با تهدیدهای جانی و جنسی کاری می‌کنند که عطای حضور در شبکه‌های اجتماعی و مشارکت سیاسی و اظهار نظر را به لقای‌اش ببخشند. به همین دلیل است که بسیاری از زنان از بیم همین خشونت‌ها، در بیان نظرات سیاسی خود احتیاط به خرج می‌دهند و حضور خود را در شبکه‌های اجتماعی کمرنگ می‌کنند. 

خشونت جنسیتی و رهبری زنان

فضای زن‌ستیز سیاست در ایرانْ تحملِ زنانی با بلندپروازی‌های سیاسی را ندارد. زنان سیاستمدار یا فعال سیاسی با طیفی از انواع حملات، از جمله حملات قانونی برای جلوگیری از ادامه کار سیاسی و حقوق بشری، تبعیض‌های اقتصادی و ساختاری، خشونت جنسی، افترا و ارعاب مواجه‌اند. 

به وضعیت حضور زنان در عرصه سیاست در داخل ایران پیش‌تر اشاره کردیم؛ همین وضعیت در میان اپوزیسیون و معدود احزاب خارج از ساختار رسمیِ قدرت در ایران هم حاکم است. به‌رغم ۴۴ سال سابقه مبارزه سیاسی با نظام حاکم بر ایران، حضور زنان در میان چهره‌های شاخص مخالف حکومت کمرنگ بوده و با این که درصد زیادی از اپوزیسیون تبعیدی و چهره‌های سیاسی رانده شده از کشور را زنان تشکیل می‌دهند، در میان گروه‌های متعدد سیاسی خارج از کشور تعداد زنانی که در این سال‌ها در سطوح بالای رهبری دیده شدند اندک بوده است. میزگردها، کنفرانس‌ها و ائتلاف‌های شکل گرفته میان بلوک‌های سیاسی چپ و راست و احزاب سیاسی اغلب تک‌جنسیتی یا با اکثریت قاطع مردان برگزار شده است. فعالان سیاسی زن در معدود روایت‌های خود از فضای حاکم در میان فعالان خارج از کشور، به بی‌توجهی رهبران به مسأله زنان در سطوح مختلف سیاسی اشاره و از وجود کلیشه‌های جنسیتی در ساختار این گروه‌ها شکایت کرده‌اند. از همین روست که جز در مواردی، زنان تنها در کمیته‌های مشورتی، کمیته‌های زنان و پُست‌های نرم‌تر مثل روابط‌عمومی‌ها به کار گرفته‌شده‌اند. در ستیزهای میان‌گروهی، تجربه خشونت‌های مبتنی بر جنسیت مانند آزار جنسی، اتهامات مرتبط با جنسیت و تحقیر تجربه‌ای آشنا برای زنان فعال سیاسی ا‌ست.

حالا هم با وجود این که حضور زنان در مبارزات سیاسی در نقش‌های کلیدی‌تر سیاسی در سال‌های اخیر و به‌ویژه در جنبش «زن زندگی آزادی» پررنگ‌تر شده، و به‌رغم این که بر مبنای بسیاری از تحلیل‌ها جنبش اخیر یک انقلاب زنانه تعریف می‌شود، حضور زنان به عنوان سیاستگذار و رهبر، تحلیل‌گر و فعال سیاسی تحمل نمی‌شود. 

گواه این جنبه زن‌ستیز در میان مخالفانْ مقاومت دربرابر حضور زنان در قامت رهبر و فعال سیاسی ‌است. چهره‌های سیاسی عمدتا مرد، زنان را در این عرصه به عنوان بازوهای حمایتی می‌پذیرند و به‌صراحت از به کار بردن عنوان فعال سیاسی برای زنان اجتناب می‌کنند. در اظهارنظرهای صریحی که در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود، زنان بدون توجه به سابقه و توان سیاسی خود، فعالان مدنی خوانده می‌شوند و حوزه فعالیت آنها صرفا مسائل مربوط به زنان یا بسیجِ زنان برای فعالیت سیاسی به عنوان نیروی در خیابان تعریف می‌شود. 

چنین نگاهی زنانی را که داعیه فعالیت رسمی سیاسی دارند به هدف حملات زن‌ستیزانه در میان افکار عمومی هم بدل می‌کند. زنانی که در میان فعالان سیاسیِ مرد به عنوان نیروهای در سایه توصیف می‌شوند، در عرصه عمومی به‌‌مراتب با خشونت بیشتری روبه‌رو هستند. شبکه‌های اجتماعی همان الگویی را که درباره مشارکت سیاسی زنان عادی به کار بسته، برای فعالان سیاسی زنِ شناخته‌شده هم به کار می‌برد. اگر فعالانِ مرد بر مبنای عملکرد و اظهارنظرهای سیاسی‌شان هدف حمله مخالفان خود قرار می‌گیرند، درباره زنان وجه غالبِ خشونت، جنسیتی است.

تهدید جانی فرد و تهدید اعضای خانواده، اتهامات مالی و اتهامات و فحاشی جنسی علیه زنان، فارغ از گرایش سیاسی‌شان با این هدف صورت می‌گیرد که رقیب، نه به عنوان رقیب سیاسی که به عنوان یک زن از عرصه حذف شود.

تصویری که جامعه ایران با رگه‌های نه چندان پنهانِ زن‌ستیز درنهایت آن را بپسندد، تصویر زنی است که در حاشیه بایستد، ادعای نمایندگی و رهبری بر هیچ کس جز زنان را نداشته باشد و نظر مستقلی بیان نکند؛ چنین زنی از نظر سیاسی پاکدامن می‌ماند!