شما چه‌طور آقای عزیز؟

گزارشی درباره‌ی مردان و تجربه‌ی آزارگریِ جنسی

صدای بلندی از گوشه‌ی سالن، سخنرانی را قطع کرد. تمام حاضران به سمت او که در منتهی‌الیه سمت چپ سالن نشسته بود برگشتند. مردی جوان با خشم رو به سخنرانان فریاد زد؛ «جمع کنید بساط‌‌‌تان را، در شهر ما، هیچ زنی آزار و خشونتی از طرف مردان تجربه نکرده، چیزهایی که می‌گویید مربوط به شهرهای خودتان است. ما اینجا مرد آزارگر نداریم. اینجا تا به حال هیچ زنی نه در خانه و نه در خیابان مورد آزار و خشونت قرار مردان قرار نگرفته. این مزخرفات را در گوش زنان شهر ما نخوانید» …

سالن در سکوت فرو رفت، سکوتی که برای لحظاتی احساس رضایتی به مرد جوان القا کرد. زمان زیادی نگذشت که این سکوت با جمله‌ی یکی از زنانِ سخنران که از فعالان شناخته شده درباره‌ی خشونت علیه زنان بود شکسته شد: «چه خوب که معتقدید در شهرتان هیچ زنی تجربه‌ی آزار و خشونت نداشته است… اما اجازه دهید این را از زنان حاضر در سالن هم بپرسیم.»

رو کرد به سمتی از سالن که زنان زیادی آنجا نشسته بودند: «من به عنوان یک زن، چه در زندگی شخصی‌ و چه در خیابان و محل کار، بارها تجربه‌ی قرار گرفتن در معرض خشونت را داشته‌ام. در خیابان متلک و دست‌درازی مردان بود و در محیط کار تحقیر و تبعیض جنسیتی. بدون سانسور بگوییم؛ کدام یک از ما تا به امروز تجربه‌ی آزار و خشونت از سوی مردان آشنا و غریبه را نداشته‌ است»؟

با تمام شدن جمله، دستش را بالا برد و همزمان دو زنِ سخنران دیگر که روی سن حضور داشتند، دستان‌شان را بالا بردند. بار دیگر سکوت سالن را فرا گرفت. تمام نگاه‌ها به بخشی از سالن که زنان در آنجا بودند دوخته شد. یک دست در میان جمع بالا رفت، دو، سه و در کمتر از یک دقیقه، سالن به صحنه ی شکستن سکوتی بی‌صدا از رنج‌های مشترک تمام زنان حاضر تبدیل شد…

 شاید کمی مبالغه‌آمیز به نظر برسد اگر بگوییم جامعه‌ی مردسالار منافع خود را در عادی‌سازی آزار و خشونت علیه زنان می‌بیند اما تاریخ هم چیزی جز این نشان‌‌مان نمی‌دهد: این عادی‌سازی بوده که دز طول هزاران سال، امکان تثبیت قدرت در دست مردان را فراهم آورده است.

بیایید به مفهومی مثل «فرهنگ تجاوز» نگاه کنیم. وقتی می‌گوییم فرهنگ تجاوز درواقع داریم از بستری محیطی سخن می‌گوییم و هشدار می‌دهیم که در محیطی که تجاوز متداول است، خشونت جنسی علیه زنان، عادی‌سازی شده و در فرهنگ عمومی توجیه می‌شود. فرهنگ تجاوز  (آن طور که در مرکز زنان دانشگاه مارشال بیان شده) صرفا به تجاوز جنسی یا خشونت جنسی محدود نیست و مواردی مانند زبان زن‌ستیز یا شیئ‌انگاری بدن زنان را هم در زیرمجموعه‌ی خود دارد. 

در یک سوی این فرهنگ، مردانی قرار دارند که در بستر محیطی، دریافت‌کننده‌ی آموزه‌های زن‌ستیز در قالب فرهنگ عمومی و مفاهیم ترویج‌دهنده‌ی مردانگی و جنس ضعیف‌انگاریِ زن هستند و  در سوی دیگر آن، زنانی که از کودکی با القای مفاهیمی همچون شرم و حیا، به سکوت در مقابل خشونت و پذیرش مردانگی ترغیب شده‌اند تا در معرض برچسب‌های برساخته‌ی جامعه قرار نگیرند.
این فرهنگ از سوی ساختار قدرت در ایران تقویت شده و هرگونه خط‌شکنی زنان در مقابل آن به‌شدت سرکوب می‌شود.

وقتی آزار جنسی به بخشی از«مردانگی» بدل می‌شود
در جامعه‌ی مردسالار، روند جامعه‌پذیری کودکان در فضایی متاثر از ارزش‌ها، هنجارها و فرهنگی که مردانگی (Masculinity ) را ستایش می‌کند رخ می‌دهد. در این فضا مردانگی با سلطه‌گری و فرودست‌انگاریِ زنان اشتباه گرفته می‌شود و کودکان با درونی کردنِ این مفاهیم عملا لایه‌های شخصیتی، رفتاری و فرهنگیِ متأثر از ارزش‌های مردسالاری را به تجربه‌ی خود از رشد و جامعه‌پذیری اضافه می‌کنند. تفکر سلطه‌گری مردانه متناسب با بستری که فرد در آن جامعه‌پذیری را طی می‌کند، می‌تواند خشونت و شکلی از آزارگری را نه همچون یک ضدارزش  بلکه به عنوان بخشی از هویت مردانه نهادینه سازد. 

رونالد اف. لوانت (Ronald F. Levant )، روان‌شناس و رئیس سابق انجمن روانشناسی آمریکا (APA)، در مقاله‌ای با عنوان «مردانگی چیست و روان‌شناسان چه‌گونه آن را ارزیابی می‌کنند؟» می‌نویسد: «مردانگی نه متأثر از جنسیت بیولوژیک فرد که به صورت اجتماعی ساخته شده و منعکس‌کننده‌ی دیدگاه جامعه در مورد شیوه‌ی رفتار مردان است. با این تعریف، مردانگی درواقع مجموعه‌ای از هنجارها همچون تسلط، تحکم بر زنان، پرخاشگری و … است که جامعه به مردان القا کرده و خواستار پایبندی مردان به آنهاست. اینجاست که می‌توان گفت آزار جنسی به عنوان امری عادی و پذیرفته‌شده به بخشی از هویت و تعریف مردانگی بدل شده است.  

آزارگری مردان؛ از انکار تا واقعیت
آزار و خشونت علیه زنان سطوح مختلفی دارد که از خشونت‌های جنسی، تجاوز و تعرض گرفته تا آزار کلامی، اقتصادی، متلک‌گویی و خشونت علیه زنان در شبکه‌های اجتماعی را شامل می‌شود. با این حال و با وجود گستردگی دامنه‌ی آزار و خشونت‌هایی که زنان از خانه تا خیابان و محیط کار تجربه می‌کنند، کمتر مردی است که خود را آزارگر بداند!

اغلب مردان در مواجهه با این پرسش که آیا تجربه‌ی آزارگری یا اعمال خشونت علیه زنان را در زندگی‌شان داشته‌اند، به دو شیوه برخورد می‌کنند؛ یا به‌کلی هر نوع تجربه‌ی شخصی در این زمینه را رد می‌کنند یا این پرسش را با جمله‌ی مشترکِ «مگر فقط مردان علیه زنان دست به خشونت می‌زنند و چرا از خشونت زنان علیه مردان گفته نمی‌شود؟» پاسخ می‌دهند. 

برآوردهای اجتماعی و آماری گسترده‌ای به صراحت تایید می‌کنند که میزان خشونت مردان علیه زنان در تمام کشورها به‌مراتب بیش از آزار زنان علیه مردان است. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. سال ۱۴۰۰ مرکز آمار ایران در گزارشی اعلام کرد که حدود ۹۶ درصد از مجموع معاینات مربوط به همسرآزاری جسمی پزشکی قانونی در سال ۱۳۹۹ مربوط به زنان بوده و تنها چهار درصد از این آمارها به مردان تعلق داشته است.

مهرداد از معدود مردان جوانی بود که در پاسخ به این پرسشِ مدرسه‌ی فروغ که آیا در تجربه‌ی زیسته‌اش، آزارگری یا خشونتی مبتنی بر جنسیت داشته از دوره نوجوانی‌اش گفت: « اوایل با متلک‌‌گویی آغاز شد. در مسیر یک مدرسه‌ی دخترانه، دخترانی را که جثه‌ی کوچک‌تری داشتند انتخاب می‌کردم و به سراغ‌شان می‌رفتم. بعد از مدتی که اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردم، آزارهای کلامی‌ام به دست‌درازی به بدن‌شان تبدیل شد. دو خواهر بودند که هر روز در مسیر مدرسه از کوچه‌ی نسبتا خلوتی عبور می‌کردند و من مسیرم را طوری تنظیم می‌کردم که در کنار دیواری به آنها نزدیک شده و بدن‌شان را لمس کنم».

او که حالا در نیمه‌ی دهه‌ی سوم زندگی‌اش است، انگیزه‌ی آن روزهایش از آزارگری علیه دختران را این طور شرح می‌دهد: «تمایل جنسی و حس لذت‌جویی. شاید تصورش عجیب باشد اما حتی در تماس یک ثانیه‌ای دستم با بدن‌شان از روی لباس لذت می‌بردم. همزمان تمایل به تحقیر دختران نیز در من وجود داشت و به همین دلیل به سراغ دخترانی می‌رفتم که احساس می‌کردم ضعیف‌تر یا خجالتی هستند. در دوران دبیرستان با پسران دیگر از شیوه‌های لمس بدن دختران در خیابان می‌گفتیم. به خاطر دارم یکی از دوستانم به ما یاد داد که چه‌طور هنگام راه رفتن بدون اینکه دیگران متوجه شوند، از پشت دست‌مان را روی بدن دختران بکشیم! تصورم این نبود که رفتارم مصداق آزار است اما راستش برایم احساس آزاردیدگی دختران هم مهم نبود و صرفا تمایل به انجام آن کار برایم اهمیت داشت. متاسفانه این رفتارهایم تا پایان دوره‌ی دبیرستان ادامه داشت». 

مردان در مواجهه با راویانِ‌ آزار
سال ۱۳۹۹ همزمان با ورود موج جنبش «من هم» به ایران، باب تازه‌ای درباره‌ی سخن گفتن از تابوی آزار جنسی و خشونت‌گری مردان علیه زنان گشوده شد. گرچه پایگاه اجتماعی این موج عمدتا به زنانی از طبقه‌ی متوسط جامعه محدود بود اما برای نخستین‌‌بار بود که در فضای بسته‌ی متأثر از فرهنگ سنتی و ساختار مردسالارانه‌ی ایران، زنان به بازگویی و روایت‌گریِ تجربه‌ی آزار و خشونت علیه خود می‌پرداختند. این موج مصونیت چندلایه‌ی مردان برای آزارگری را تا حدودی تحت‌الشعاع قرار داد. 

اما وجه دیگر جنبش «می‌ تو» در ایران، بازگشایی گفت‌وگو و آگاهی نسبی بیشتر درباره‌ی آزارگری و مخصوصا سطوح مختلف خشونت بود. بودند مردانی که با آغاز روایت‌گری زنان از تجربه‌های خود در شبکه‌های اجتماعی عنوان می‌کردند که تا پیش از آن، دایره‌ی تعاریف‌شان از خشونت علیه زنان تنها به مواردی همچون آزار فیزیکی، تجاوز و تعرض محدود بوده است. برخی مردان از این که خشونت علیه زنان مسائلی همچون داشتن رضایت در برقراری رابطه‌ی جنسی با همسر یا پارتنر، آزارهای کلامی و کاربرد واژگان جنسیتی یا به عبارتی هرزدهانی جنسی، نگاه خیره، متلک‌گویی و … را هم دربرمی‌گردد اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند. 

حسین ۴۱ساله و از طبقه‌ی متوسط اجتماعی و فرهنگی است. او از توجه‌اش به روایت‌هایی که زنان در  جنبش «می‌ تو» در شبکه‌های اجتماعی می‌نوشتند به مدرسه‌ی فروغ می‌گوید: «من از روایت‌گری زنان بسیار یاد گرفتم. با خواندن روایت‌ها متوجه شدم به‌رغم آنکه از زمان شناخت بیشتر نسبت به خودم از دوران جوانی، خود را آزارگر نمی‌دانستم ممکن است برخی رفتارهایم مصداق آزار باشد. مثلا شوخی‌های جنسی کلامی در محیط کار که آنها را مصداق «بامزه یا کول بودن» می‌انگاشتم. ما مردان از کودکی در این زمینه آموزشی ندیدیم و بازگویی زنان از تجربه‎های آزارگری مردان برایم نوعی آموزش بود».

حسین همچنین درباره‌ی فرآیند جامعه‌پذیری خود می‌گوید: «تجربه‌ی آزارگری علیه زنان داشته‌ام که به دوران نوجوانی‌ام باز می‌گردد و آن هم تحت تأثیر نبود آموزش صحیح و همچنین قرار داشتن در معرض آموزش‌ و فرهنگ زن‌ستیز بود. از کودکی به ما می‌آموختند که باید نسبت به خواهرمان و زنان اطراف‌مان غیرت داشته باشیم که نتیجه‌اش هم مشخص است! در عین حال در دوران مدرسه با دوستانم در خیابان دختران را دید می‌زدیم و آنها به دختران متلک‌‌های جنسی می‌گفتند و از این کار لذت می‌بردیم. اگر من متلک نمی‌انداختم صرفا به این دلیل بود که کم‌رو و خجالتی بودم».

آروین، جوان ۲۴ساله‌ای که معتقد است تاکنون در زندگی‌اش هیچ آزار و خشونتی را متوجه زنان نکرده نیز از تجربه‌ی خود در مواجهه با جنبش «می تو» به مدرسه‌ی فروغ می‌گوید. او با وجود اینکه روایت‌گری زنان را موثر می‌داند، به قضاوت‌گریِ جامعه نسبت به زنان به خاطر بیان تجربه‌هاشان از خشونت اشاره می‌کند: «ما اصولا ذهن قضاوت‌گری داریم و به همین دلیل برخی در مقابل زنانی که راوی خشونت از سوی مردان بودند، آنها را دروغگو دانسته یا سکوت چندین‌ ساله در قبال آنچه بر آنها گذشته را دلیلِ قضاوت منفی خود (قربانی‌نکوهی) قرار می‌دادند. زمانی که روایت‌های زنان از خشونت را می‌خواندم، هم برایم عجیب بود، هم تازگی داشت و هم نگران‌‌کننده بود. این رویه نوعی سنت‌شکنی بود البته به شرطی که ضدیت با مردان در آن احساس نشود. ما زنان آزارگر هم داریم، باید با مردان هم در این باره صحبت کرد»!

قانون؛ حاشیه‌‌‌ی امنِ مردان آزارگر
دی‌ماه سال ۱۳۹۷؛ روزی که برف شهر تبریز را سفیدپوش کرده بود، در میان هیاهوی جوانان و کودکانی که در پارک ائل گلی تبریز سرگرم برف‌بازی بودند، صدای فریاد دو دختر جوان، توجه جمعیت را به سمت خود جلب کرد. فریادی که برای لحظاتی در میان صدای قهقهه‌ی پسرانی که دور تا دور دختران را گرفته بودند گم شد. گروهی از مردان جوان، با گلوله‌های برف به سمت دو دختر رفته، دور تا دور آنها را می‌گیرند و بدن آنها  را دست‌مالی می‌کنند. پسرانی که در پایان، سرمست از تعرضِ خود قهقه‌ می‌زدند.
تصاویر تعرض به دو دختر در پارک ائل گلی تبریز به‌سرعت به شبکه‌های اجتماعی راه یافت و به دنبال واکنش‌ جامعه، پلیس اعلام کرد که با عنوان تجاوز به عنف به موضوع ورود کرده و چند مرد جوان از آن جمع را بازداشت کرده است. اگرچه هرگز مشخص نشد بر دختران مورد تعرض قرار گرفته چه گذشت و عاملان این تعرض چه مجازاتی دریافت کردند. 

قوانینِ برآمده از نهاد مردسالاری خود می‌توانند عاملی مهم در بسط و تداوم فرهنگ تجاوز در یک جامعه باشند، جایی که نه ضمانتی برای امنیت زنان در مقابل آزار وجود دارد و نه جرم‌انگاری مناسبی برای بازدارندگی از خشونت مبتنی بر جنسیت اعمال می‌شود. انگشت اتهام همواره به سمت قربانی آزار و تجاوز نشانه رفته و رفتار، پوشش یا عمل زن است که به عنوان عامل محرک در ایجاد خشونت و آزار علیه او توسط مردان مطرح می‌شود. در عین حال فرهنگ حاکم بر جامعه، زنان را به سکوت در برابر خشونت و آزار وا می‌دارد تا مفاهیم برساخته‌ی فرهنگ مردسالار، همچون عفت و حیا در جامعه به خطر نیفتد. 

قوانین مجازات اسلامی در ایران، حاشیه‌ی امنی برای مردان ایجاد کرده؛ قوانینی که عمدتا از مفاهیمی چون غیرت و ناموس پیشتبانی می‌کنند. در نگاهی دقیق‌تر خواهیم دید که چه‌گونه فرهنگ مردسالار با قوانینِ زن‌ستیز و مردمحور نزدیک و همد‌ست و همراهند واگر نه چه‌گونه ممکن مردانی در جامعه پرورش پیدا کنند که برای به نمایش گذاشتن مردانگی خود، جان زنان و دخترانی همچون رومینا اشرفی و مونا حیدری را به خاطر آنچه ناموسِ خود و خانواده می‌خوانند بگیرند و به عمل خود مفتخر هم باشند. 

نظام آموزشی و تشویق به غیرت و مردانگیِ مسموم!
بر اساسِ نظریه‌ی جامعه‌پذیری نقش‌های جنسیتی، نابرابری جنسیتی میان دو جنس از آغاز کودکی و در فرآیند جامعه‌پذیری جنسیتی در پسران و دختران شکل گرفته و در آنها نهادینه می‌شود. به دنبال آن هر فرد بدون توجه به ویژگی‌های شخصیتی، براساس جنسی که برایش تعیین شده، به سمت انتخاب نقش اجتماعی‌اش سوق داده می‌شود. فرایندِ جامعه‌پذیری از درون خانه آغاز می‌شود، در روند آموزش در مدارس به پیش می‌رود و با بازتولید مفاهیم از طریق رسانه و سینما درونی‌سازی شده و در نهایت تحت تأثیرِ فضای عمومی جامعه در فرد نهادینه می‌شود. 

سعید پیوندی، جامعه‌شناس و مدیر مرکز تحقیقاتِ دانشگاه لورن به مدرسه‌ی فروغ می‌گوید: «هیچ فردی با باور برابری متولد نمی‌شود و در فرآیند جامعه‌پذیری است که آگاهی در فرد شکل می‌گیرد. نظام آموزشی، نقشی بی‌بدیل در این فرآیند ایفا می‌کند. در بسیاری از کتاب‌های آموزشی در مدارس ایران، نقش‌ زن و مرد و تقسیم کار در خانه و جامعه کاملا بُعدی جنسیتی دارد. غیرت، شجاعت، مردانگی و قول مردانه در کتاب‌های درسی به عنوان صفاتی برای مردان منعکس شده و در مقابل جنس ضعیف و شکننده برای زن و این مرد است که همواره و در همه جا میدان‌دار است».
کتاب‌های درسی از کارگزاران اصلیِ انتقالِ ارزش‌های اجتماعی در مدارس هستند. براین اساس سیستم آموزشی یکی از مهم‌ترین دستگاه‌هایی است که در روند جامعه‌پذیری ما نقش‌های جنسیتی را درونی می‌کند. این سیستم آموزشی جایگاه مردان را به عنوان جنس برتر بازتاب داده و با دادنِ نقش دست دوم به زنان، قدرت مرد در مقابل زنِ ضعیف را بازنمایی می‌کند. 

مهرداد که برای ما از تجربه‌‌ی آزارگری خود در دوران نوجوانی‌اش گفته بود از تجربه‌ی زیسته‌ای که در سال‌های کودکی داشته نیز می‌گوید: «پدرم فرد زورگویی بود به‌ویژه در خانه و در تمام خاطرات کودکی‌ام تصویری از کتک خوردن مادرم توسط او دارم. گرچه این رفتار پدرم موجب تنفرم از او شده بود اما همزمان این تصویر را در کودکی برایم ساخت که باید زنان را تحقیر کرد و کتک زد. این موجب می‌شد احساس بدی که ممکن است از آزارگری‌ام در دختری ایجاد شود، برایم بی‌اهمیت جلوه کند. با همین نگاه وارد مدرسه شدم و جداسازی در مدارس هم موجب شد در آن دوران تصوری از امکان یک یک رابطه‌ی عادی و دوستانه با دختران نداشته باشم».

به گفته‌ی سعید پیوندی برای زدودن فرهنگ آزارگری هم نیاز به بسترهای قانونی وجود دارد و هم فرهنگ‌سازی در بدنه‌ی جامعه. او می‌گوید: «ما ابزار دیگری جز وضع قوانین سخت‌گیرانه و آموزش و فرهنگ‌سازی برای تغییر در فرهنگ آزارگری نداریم. در این صورت می‌توان درونی شدن و جامعه‌پذیری را برای نسل‌های مختلف از کودکی تحت تأثیر قرار داد. بدون شک در شرایط حال حاضرِ ایران که تمامی این ارکان دست در دستِ رسانه‌های سراسری ترویج‌دهنده‌ی فرهنگ آزارگری هستند، امکانِ ایجاد هوشیاری جمعی و آگاهی‌سازی از طریقی غیر از نیروهای مدنی و نهادهای غیردولتی وجود ندارد».

جامعه‌ی مدنی ایران به ویژه گروه‌های فمینیستی در سال‌های گذشته سهم قابل توجهی در رساندن صدای قربانیان خاموشِ خشونت و آزار مبتنی بر جنسیت به جامعه داشته و حساسیت‌های بیشتری در این زمینه ایجاد کرده است. از سوی دیگر شبکه‌های اجتماعی هم اگرچه گاهی به بستری برای خشونت مجازی بدل می‌شوند اما امکانی تازه برای آموزش و ایجاد حساسیت نسبت به سطوح مختلف آزار علیه زنان نیز فراهم آورده‌اند. بسیاری از فعالان با استفاده از ابزارهای متداول در شبکه‌های اجتماعی همچون راه‌اندازی کمپین‌های مجازی یا به‌کارگیری هشتگ‌های هماهنگ  در راهِ پایان دادن به عادی‌سازیِ خشونت علیه زنان  راه‌اندازی و هم‌صدایی با استفاده از تلاش می‌کنند. 

هشتگ‌های مختلفی همچون؛ «زنان را بشنوید»، «زن ناموس هیچ کس نیست»، «نه به زن‌کشی»، «قتل‌ ناموسی جنایت است»، «آزار بس»، «آزار خیابانی»، «من هم» و بسیاری دیگر، نمونه‌هایی از هم‌صدایی زنان و مردانِ برابری‌خواه علیه مردانگی مسموم هستند؛ روندی که با جنبش «زن، زندگی‌، آزادی» ابعاد تازه‌ای یافته و راه‌های امیدوارکننده‌ای را به سوی فردای بهتر و برابرتر در برابر جامعه‌ی ایران گشوده است.