Forough Language Icon زبانِ فروغ»/یک:

قربانی یا نجات‌یافته؟

Watercolor Painting of two people connected by a wave
نسخه‌ی شنیداری مقاله

زبان و ادبیاتی که هنگام سخن گفتن درباره‌ی آزار جنسی به کار می‌بریم اهمیتی حیاتی دارد. مهم است که از قبل درباره‌ی کلماتْ فکر، مطالعه و پرسش‌گری کنیم و واژگانِ دارای حساسیت عاطفی، بار معنایی و تداعی‌های درست را انتخاب کنیم.

تقریبا همه‌ی کلمات علاوه بر معنای کاربردی و مسلطِ خود حاوی تداعی‌های فرهنگی و اجتماعی هم هستند و خیلی وقت‌ها پدیده‌هایی خارج از خود را به یاد می‌آورند؛ چیزی که شاید بتوان از آن با عنوان «اتوریته‌ی واژگان» یاد کرد.

شگفت این که انسانْ زبان را با هدفِ برقراری ارتباط و شنیدن و گفتن از خواسته‌ها و احوال خود اختراع کرد اما همین زبان سرچشمه‌ی سؤتفاهم‌ها هم می‌تواند باشد.

کلمات می‌توانند دلالت‌های ضمنی داشته باشند، می‌توانند مفاهیمِ فرامتنی، ناخواسته یا حتی کج‌فهمی به دنبال بیاورند. کلمات می‌توانند حمایت‌گر یا سرکوب‌گر باشند، می‌توانند پرمخاصمه یا مسالمت‌آمیز باشند، درُشت و قضاوت‌گر باشند یا احساساتی مثل نادیده‌انگاری یا دست‌کم گرفتنِ عواطف، تجربه، رنج و تلاشِ دیگری را منتقل کنند.

اگر بخواهیم نظریه‌ی مشهورِ فردینان دو سوسور،  زبان‌شناسِ نظریه‌پردازِ سوئیسی را به خلاصه‌ترین شیوه‌ی ممکن یادآوری کنیم باید گفت که هر متنی، هر سخنی و هر گفته‌ای از یک ژرف‌ساختِ زیرین سر برآورده است. ژرف‌ساختی که در نهفته‌های ذهن و فرهنگ ریشه دارد و الزاما قرار نیست دیده شود، اما به‌روشنی قابل دریافت است چراکه  ما در کاربردِ روزمره‌ی زبان خیلی بیش از آن مقداری که واقعاً می‌شنویم حدس می‌زنیم.

کلمات حتی می‌توانند حاوی و حاملِ «رفتار» باشند. جان آستین، فیلسوفِ بریتانیاییِ زبان که پژوهش‌های مفصلی درباره‌ی فلسفه‌ی زبانِ روزمره دارد در تئوری معروف خود Speech act theory که در فارسی به «نظریه‌ی کنشِ گفتاری» یا «کارْگفت» ترجمه شده از کلمه به مثابه عمل حرف می‌زند.

او زبان را نوعی کُنش می‌داند و می‌گوید: “By saying something we do perform an action” با چیزی که می‌گوییم درواقع عملی انجام می‌دهیم.

یکی از مهم‌ترین پیش‌نیازهای سخن گفتن درباره‌ی تجربه‌ای به حساسیتِ آزار جنسی انتخاب گنجینه‌ی واژگانی نرم، پذیرنده، حمایت‌گر، خنثی و بی‌قضاوت است. گنجینه‌ای از واژگان که پیشاپیش، بار سنگینِ ارزش‌گذاری و داوری را از دوش خود برداشته‌ و به فردی که تجربه‌ی آزار جنسی را پشت سر گذاشته یا در حال پشت سر گذاشتنِ آن است شجاعتِ روایت کردن و فرصتِ شنیده شدن می‌دهد.

مجموعه‌ی «زبانِ فروغ» در پی آن است که با تمرکز بر زبانی که در سخن گفتن از آزار جنسی به کار می‌بریم به هر چه پاکیزه‌تر، روشن‌تر، شفاف‌تر، همدلانه‌تر و کاربردی‌تر شدنِ این زبان کمک کند و به تولیدِ ادبیاتی مؤثر، فارغ از پیش‌داوری‌های کلیشه‌ای، همدلانه و دقیق در این زمینه یاری رساند. ادبیاتی که به قول فروغ « مجهز به دانش سکوت» است، به اندازه ‌می‌گوید و به‌درستی می‌شنوند.

اولین یادداشت از این مجموعه پیشنهاد می‌کند کمی بیشتر درباره‌ی واژه‌ی «قربانی»، معانی، تداعی‌ها و عواطفی که برمی‌انگیزد فکر کنیم و با تفکر منتقدانه به زبانی شایسته‌تر برای مخاطب قرار دادن یا سخن گفتن از کسانی که هر شکلی از آزار جنسی را تجربه کرده‌اند دست پیدا کنیم چرا که کلمات می‌توانند بسازند، می‌توانند ویران کنند.

چرا «قربانی» واژه‌ی مناسبی برای سخن گفتن از آزاردیدگان جنسی نیست؟

  • «قربانی» فرد را با آسیبی که دیده تعریف می‌کند؛ در حالی که «نجات‌یافته» رفتار و مواجهه‌ای را که فرد با آسیبش داشته یا می‌تواند داشته باشد تعریف می‌کند.
  • وقتی کسی را «قربانی» می‌خوانیم نه توجهی به فرایندی که برای مواجهه با آسیب طی کرده نشان می‌دهیم و نه به آن‌چه در حال پشت سر گذاشتنِ آن است توجه می‌کنیم. «قربانی» خواندنِ فرد آزاردیده درواقع نادیده گرفتنِ عاملیت و قدرت اراده‌ی اوست در حالی که «نجات‌یافته» با تلاش برای تغییر در ساختار فرادستی و فرودستی، قدرتِ خود را باز پس گرفته و نمادی از ایجاد تغییر است.
  • هر بار که فرد آزاردیده را «قربانی» خطاب می‌کنیم نه‌تنها – خواسته یا ناخواسته –  مستقیم و بی‌‌واسطه به تجربه‌ی آزار اشاره می‌کنیم بلکه تلاشِ احتمالیِ او برای فاصله گرفتن از آزار و ای بسا فراتر رفتن از آن را هم از رسمیت می‌اندازیم. گویی فرد را صرفا به تجربه‌ی آزار تقلیل می‌دهیم. برعکسِ «نجات‌یافته» که فرد را به چیزی فراتر از تجربه‌ی آزار ارتقا می‌دهد.
  • «قربانی» خطاب کردنِ فرد آزاردیده درواقع اولویت دادن به آسیب است نه مواجهه با آسیب. «نجات‌یافته» خطاب کردنِ او اما در اولویت قرار دادنِ  رویارویی است که با تجربه‌ی خود داشته یا می‌تواند داشته باشد.
  • قربانی واژه‌ای است معطوف به گذشته و «نجات‌یافته» واژه‌ای رو به آینده. «نجات‌یافته» با زندگی پس از تجربه‌ی آزار تعریف می‌شود و «قربانی» با تجربه‌ی آزار. «قربانی» در تجربه‌ی آزار  و آنچه در گذشته رخ داده متوقف شده است.
  • «قربانی» مورد خشونت و بدرفتاری قرار گرفته، آزار دیده و زندگی‌اش نابود شده اما نجات‌یافته با وجود این تجربه، زندگی‌اش را ادامه داده و سعی کرده با فراتر رفتن از تجربه‌ی آزار، به ترمیمِ خود بپردازد؛ تلاشی که با قربانی خواندنِ او یک‌سره نادیده گرفته و بی‌اعتبار و با «نجات‌یافته» خواندنش محترم داشته می‌شود.
  • «قربانی» حاویِ تداعی‌هایی مثل سکوت، فداکاری و حتی جان‌بازی است و می‌تواند فرد آزاردیده‌ای را که هنوز لب به سخن نگشوده، کمکی نگرفته یا فرآیندِ حق‌خواهی و بهبود و درمان را آغاز نکرده به ادامه‌ی سکوتش متقاعد کند. «نجات‌یافته» اما الهام‌بخشِ دادخواهی و شکستن سکوت است.