سوزن‌ْ سوزن‌های رنج

نگاهی به کار و زندگیِ زنانِ سوزن‌دوزِ بلوچ

سوزن‌دوزی زنانِ بلوچ از قدیمی‌ترین هنرهاست اما غم‌انگیز است که این قدر کم از آن سخن گفته شده وهمین کم‌ها هم  هیچ یک نه محققانه بوده نه از سطحْ فراتر رفته و به عمقی رسیده. جالب است، شاید هم بیشتر دردناک است که حرف نزدن از سوزن‌دوزیِ زنان بلوچ شباهتِ زیادی دارد به حرف نزدن از خودِ زنانِ بلوچ.

همان قدر که زنان بلوچ را ندیده‌ایم هنر و کارِ پرزحمت و پر از جزئیات آنها را هم ندیده‌ایم. 

اولین نتیجه‌ها در گوگل وقتی کلمه‌ی سوزن‌دوزی را جست‌وجو می‌کنید مقالات و نوشته‌هایی خواهد بود با تیترهایی که از «هنرِ فاخرِ سوزن‌دوزیِ زنانِ بلوچ» می‌گویند؛ همراه با عکس‌ها و تصاویرِ هوش‌ربا و زیبا از هنری باستانی که باید بازاری گرم‌تر و گسترده‌تر پیدا کند.

اما اینجا و در این گزارشْ سخن از هنر و زیبایی‌های بی‌همانندِ سوزن‌دوزی نیست، سخن از رنج است. چشم‌هایی که ساعت‌ها خیره بر پارچه‌ها می‌مانند، سَری که ساعت‌ها با زاویه‌ای خاص، بی‌حرکت است و دستانی که آن قدر در جهت‌های مختلف سوزن زده‌اند که پر از زخم‌اند.  در آخر، این همه زخم و رنج است که تبدیل به نقوش فاخر و چشم‌نواز و گران‌قیمت می‌شود؛ همان نقش‌ها و زیبایی‌ها که این روزها بر تنِ معرف‌ترین اینفلوئنسرها، بلاگرها، هنرمندان و مدل‌ها در سراسر جهان می‌بینیم. 

نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت!

این همه طرح  و نقوشِ شگفت‌انگیز که چشم‌ها را به سوزن‌دوزی‌های زنان بلوچ خیره می‌کند کارِ زنانی است درس‌نخوانده و مکتب‌نرفته و خط‌ننوشته! زنانی نا‌آشنا به ریاضیات و هندسه که فرصتِ درس خواندن و ریاضی دانستن و آموختنِ طراحی و الگوریتم هرگز به آنها داده نشده. 

هنرِ سوزن‌دوزی زنانِ بلوچ هنری مطلقا خاص است که مشابهی ندارد. پارچه‌ی خامِ آن را «گُد» می‌نامند؛ دوخته و آماده که شد نامش را «جامَگ» می‌گذراند. هر قطعه از سوزن‌دوزی اجزای مختلفی دارد که هر یک به شکل خاص و مستقل از دیگری دوخته می شود.

زنانِ بلوچ ازطریقِ سوزن‌دوزی‌هاشان با دیگران صحبت می‌کنند. با نقش و نگارهایی که هر کدام جلوه و معنایی دارند. نقش طاووس که خوشبختی را تعبیر می‌کند یا نقشِ کبوتر که نمادی از عشق است؛ یا ستارگان و سیارات که هر کدام بخت و اقبال و شور و اشتیاق و امیدی را بیان می‌کنند.

آنچه در این نقش و نگارها مهم است نه فقط خودِ نقش و نگار که ذهن گسترده، رویابین، خلاق و بی‌نظیر زنِ بلوچ است که به‌ شیوه‌هایی به‌ظاهر ساده اما با مفاهیمی عمیق ظاهر می‌شود. 

زنانِ بلوچ هر نقشی را که می‌زنند به اسمی مزین می‌کنند؛ اگر خطوط‌اش موازی بود و راست «جالار»، اگر کمی خَم داشت «چَکَن» و اگر یکدیگر را قطع می‌کرد «روچ بَر». نقش و نگارها و نام‌ها مهم‌اند، آن قدر مهم که هر نسل از زنانْ زیبایی‌شناسی و تخیلِ خود را به کار می‌بندد و انواع تازه‌‌ای از نقش و نگارها و نام‌های خاصِ زمانه و روحیاتِ خود را طراحی و ابداع می‌کند.

زنان سوزن‌دوزِ بلوچ که هنری بومی و سینه‌به‌سینه را زنده و تابناک نگه می‌دارند، هرگز هیچ آموزش آکادمیکی برای سوزن‌دوزی ندیده‌اند، به هیچ مدرسه و دانشگاهی نرفته‌اند و معلمی جز زنانِ نسلِ پیشین و ذوق و تخیل و اشتیاقِ خود نداشته‌اند. 

رویای زنان بلوچ رویایی بدون مرز و نیرومند است؛ شبیه همان چیزی که «نسرین بهجتی»، شاعر پرآوازه‌ی بلوچ، در شعری که درباره‌ی مهتاب نوروزی – از مشاهیرِ هنرِ سوزن‌دوزیِ معاصرِ بلوچستان- سروده: 

«دیر دانستم

مهتاب، زن بلوچِ سرزمین من

تمام جهان را سوزن‌دوزی می کرد!

گرچه جنگل را ندیده بود

اما مسیر قطار میرجاوه تا زاهدان را

آن‌چنان سبزْ گلدوزی می‌کرد

که از تمام بلوچستان بوی شالیزار می‌آمد!»

مهتاب را می‌توان مادر سوزن‌دوزیِ بلوچیِ معاصر یا «دوخت پُرکار» لقب داد.

او کسی بود که لباس‌های فاخرِ «فرح پهلوی»، ملکه‌ی پیشین ایران را با ظرافتی خاص سوزن‌دوزی می‌کرد، همان لباس‌هایی که بسیاری از آنها امروز به عنوان آثار هنری و تاریخی در کاخِ نیاوران نگه‌داری می شوند.

بسیاری از آثار و تولیداتِ مهتاب نوروزی در نمایشگاه‌های بین‌المللی و معروف دنیا به نمایش درآمده و به فروش گذاشته شده‌اند؛ اما مهتابِ قصه‌ی ما همچون هزاران زنِ بلوچِ دیگر، نفعی از این فروش‌ذها نداشت و فقط نامش با تیترهای بزرگ و کوچک در مجله‌ها، روزنامه‌ها و دیگر رسانه‌ها به عنوان هنرمندی از سرزمین آفتاب تکرار می‌شد.

نامی که هرگز نانی نداشت و مهتاب تا آخرین لحظاتِ عمرش در حالی که چشم‌های‌اش کم‌سو و کمرش به خاطر شکل خاص و طولانی‌مدتِ نشستن پای سورزن‌دوزی، دچار دیسک شده بود، در درد و رنج زندگی کرد‌ و سرانجام در همان خانه‌ی گِلی چشم از جهانی فرو بست که آدم‌هاش از نامِ او به نان رسیدند اما خودش محتاج درمانی ساده بود!

پای حرف‌های هزاران مهتاب!

زنانی در شرایط مهتاب در سیستان و بلوچستان نه یک یا دو نفر بلکه هزاران نفراند. در این گزارش پای صحبت‌هاشان نشسته‌ایم و رنج‌شان را مکتوب کرده‌ایم. 

مهناز با وجود مشکلات زیاد توانسته بود به دانشگاه راه پیدا کند و مدرک دانشگاهی بگیرد. او می‌خواست درس بخواند تا عمرش پای سوزن‌دوزی از دست نرود. می‌گوید: «با سختی درس خواندم تا شاید تمام زندگی، چشم‌ها، سر و گردنم مثل مادرم پای نخ و سوزن و پارچه نرود؛ تا شاید بتوانم در آینده شغلی متفاوت داشته باشم. البته که مثل هر دختر بلوچی من هم به سوزن‌دوزی علاقه داشتم علاقه داشتم».

سوزن‌دوزی مهم‌ترین میراث مادرانِ بلوچ برای دختران‌شان است. اما مهناز می‌خواست اگر هم گاهی پای نخ و سوزن می‌نشیند و درد و رنج‌هاش را بر پارچه گره می‌زند، در کنارش شغل متفاوتی با درآمد مناسب‌تری هم داشته باشد؛ اما نشد.

مهناز می‌گوید: «نتوانستم در هیچ آزمون استخدامی قبول شوم. از طرفی هم مجبور بودم کار کنم؛ چون سرپرست خانواده و مادر یک فرزند بودم.

فکر کردم سوزن‌دوزی بلوچ را روی زیورآلات طراحی و پیاده کنم. خیلی هم برایش زحمت کشیدم اما مافیای قدرتمندی که در خرید و فروشِ سوزن‌دوزی‌های بلوچ شکل گرفته اجازه نمی‌دهد سودی به ما برسد». 

زنان سوزن‌دوز که اغلب سرپرست خانوار هم هستند در بیشتر مواقع مجبور می‌شوند با پایین آوردن قیمتِ محصولات خود، با یک درآمد حداقلی زندگی خود و خانواده‌شان را بچرخانند. این زنان اغلب حامی مالی ندارند، که بتوانند با کمک او در نمایشگاه های خارجی یا حتی نمایشگاه‌های داخلی شرکت کنند در نتیجه تولیدات‌شان را با قیمت پایین به افرادی در شهرهای بزرگ‌تر که توان برگزاری نمایشگاه دارند می‌فروشند و درحقیقت کل سود خود را به آنها که رانت و پول و روابط بیشتری دارند واگذار می‌کنند.

مهناز می‌گوید: «آینده‌ای در این شغل نیست چرا که ما به دلیل مشکلات مالی، نداشتن حامی و پیدا نکردن سرمایه گذار و مشتری ثابت قادر به ثبت شرکت  و حتی دریافت بیمه نیستیم و سود کارمان را اعضای مافیا به یغما می‌برند». 

مه‌گل زن ۴۰ساله‌ی بلوچ هم هنرمندِ سوزن‌دوز است. ۷۰ساله به نظر می‌رسد. مادرِ چند بچه است و ساکن روستایی است که مهتاب نوروزی هم در آن زیسته بود: «قاسم آباد».

مه‌گل از روزی که خود را شناخت پارچه و نخ و سوزن در دست داشت. می‌گوید:« وضع مالی خوبی نداریم، پدر و مادرم هم نداشتند، هیچ یک از مردم این روستا هم وضع مالی خوبی ندارند. مردها کشاورزی و زنان سوزن‌دوزی می‌کنند. دوختنِ یک لباس زنانه‌ی بلوچ حداقل چهار ماه طول می‌کشد و ما چند نفری با هم کار می‌کنیم. در آخر دستمزدِ ناچیز را بین خود تقسیم می‌کنیم».

به گفته‌ی او مافیایی در کار است که با تبلیغات فراوان و ادعای این که پول فروش سوزن‌دوزی‌ها به زنان بلوچ می‌رسد سود فراوانی می‌کند. مه‌گل تا همین چهار سال پیش در خانه‌اش حتی یک یخچال هم نداشت. خودش می‌گوید: «خانمی آمد اینجا، می‌خواست خرید کند، وقتی دید کف خانه فقط یک موکت پهن است و یخچال نداریم با دوستانش پول جمع کرد یک یخچال  برای‌مان خریدند».

با این حال مه‌گل تأکید می‌کند انتظار کمک از کسی ندارند. همین که سوزن‌دوزی‌شان را به قیمتِ مناسب بخرند و بر سر همان مبلغ اندک هم چانه نزنند کافی است. 

بانلی دختر تحصیل‌کرده‌ی دیگری است که کوشید تا کسب و کاری آنلاین برای سوزن‌دوزی خود و دیگر دختران روستا راه بیاندازد اما با این وضعیت اینترنت و پُست آن هم در در جامعه‌ی کمتر توسعه‌یافته‌ای مثل سیستان و بلوچستان تیر او هم به سنگ خورد. کرونا هم به آنها آسیب زد.

بانلی می‌گوید: «ما چند دختر بلوچ، با این که همگی مجردیم اما نان‌آور چند خانه‌ایم. کرونا همه چیز را تعطیل کرد و ما هم مثل خیلی‌ها کسب و کارآنلاین‌مان تحت تأثیر قرار گرفت. علاوه بر این هر بار اینترنت قطع می‌شود هم روی کسب و کار ما تاثیر خیلی بدی دارد. در آخرین مورد هم که اعتراضات اخیر (شهریور ۱۴۰۱) بود و ما سعی کردیم فروش‌مان در اینستاگرام را به خاطر حمایت از اعتصابات تعطیل کنیم و خدا می‌داند که در نیاوردن همان دویست سیصد تومان که قبلا داشتیم، چه‌قدر بر زندگی ما چند دختر اثر داشت». او نگرانِ خواهر و برادرِ کوچکش است. می‌گوید: «هنوز سی ساله‌م هم نشده حس می‌کنم چشم‌هایم دیگر نمی‌بیند و فکر می‌کنم کم کم دارم مبتلا به دیسک کمر می‌شوم. اگر زمین‌گیر شوم تکلیف خواهر و برادرهایم که دارم از آنها حمایت می‌کنم چه خواهد شد»؟

لالین زن سوزن‌دوز دیگری است که از فیلترینگ اینترنت گلایه می‌کند. او می‌گوید: «آنچه تأثیر مستقیمی در سقوط هنر من داشت و درآمد من را به صفر رساند فیلتر شدنِ اپلیکیشن‌هایی مثلِ واتساپ، تلگرام و اینستاگرام بود. این ضربه به قدری سنگین بود که از پسِ پرداخت هزینه‌های ماهیانه‌ام هم بر نیامدم».

لالین از ساعت‌ها و ساعت‌ها سوزن‌دوزی‌ها می‌گوید، از این که زنانِ بلوچ کارگرانی ارزاند، ارزان کار می‌کنند و ارزان می‌فروشند تا بتوانند با حداقل‌ها زندگی کنند و به همین دلیل است که خیلی‌ها دیگر دوست ندارند سوزن‌دوزی، این هنر نفیس و ارزشمند را ادامه دهند.  

لالین از زنان بلوچی می‌گوید که تا ماهِ نهمِ بارداری، در حالی که به‌سختی خم می‌شوند همچنان سوزن‌دوزی می‌کنند. زنانی که از کودکی، عمرشان را بر تار و پود پارچه‌ها گذرانده‌اند، کمرشان خم و خیلی زود پیر شده‌اند. بسیاری از این زنان

سواد ندارند، دسترسی به تلفن هوشمند ندارند، امکان فروش مستقیم در بازار را ندارند و آرزو می‌کنند محصولات‌شان به هر قیمتی که شده فروش برود اما حتی همان درآمد اندک هم به دست‌شان برسد».

حاشیه‌زدایی از هنر و هنرمند

امروز و پس از ماه‌ها که از جنبش «زن، زندگی، آزادی» می‌گذرد دیگر همه می‌دانیم که زنان بلوچ زنانی کمتر دیده شده، به حاشیه‌رانده‌شده، محذوف و مستعدِ رُشداند. هنرِ بی بدیل‌شان یعنی سوزن‌دوزی هم همچون خودشان کمتر آن طور که باید و شاید دیده شده. سوزن‌دوزی ظرفیت‌های بی‌نهایتی برای رشد و توسعه و کارآفرینی و درآمدزایی دارد و این تنها در سایه‌ی توجه بیشتر به ابعاد و قابلیت‌های این هنر میسر خواهد شد. سوزن‌دوزیِ زنان بلوچ به توجه بیشتری نیاز دارد، شکلی از توجه که فواید آن به خودِ زنانِ بلوچ برگردد نه این که به جیبِ دلالانِ مافیایی و دوره‌گردانِ فرصت‌طلب سرازیر شود. برای آوردنِ هنر ارزنده‌ی سوزن‌دوزی از حاشیه به متن، ای بسا ضرورت داشته باشد که پیش از هر اقدام دیگری برای حاشیه‌زدایی از چهره‌ی هنرمندانِ سوزن‌دوز یعنی زنان بلوچ تلاش کنیم.