چشم دوختن به ناممکن

نگاهی به زندگی اَملیا بوینتون از رهبران جنبش حقوق مدنی آمریکا

هفتم مارس ۱۹۶۵، قرار بر این بود که معترضان به نابرابری نژادی راه‌پیمایی خود در مسیر ۸۱ کیلومتری میان دو شهر سِلما تا مونتگومِری، پایتخت ایالت آلاباما را آغاز کنند و همین‌طور هم شد. اَمِلیا بوینتون رابینسون، فعال مدنی و از رهبران جنبش حقوق مدنی آمریکا که خودش یک زن سیاه‌ بود و نابرابری و تبعیض را از عمق جان تجربه کرده بود، پیشاپیشِ صدها شهروند دیگر راه‌پیمایی را آغاز کرد. آنها هنوز از سِلما خارج نشده بودند که نیروهای پلیس محلی راه‌شان را بستند، اسلحه بر دوش مقابل‌شان صف کشیدند و دیگر هیچ چیز طبق برنامه‌ پیش نرفت.

جنبش حقوق مدنی آمریکا از نخستین روزهای شکل‌گیری در سال‌های پایانی قرن نوزدهم بر مطالبه و مبارزه‌ی خشونت‌پرهیز اصرار داشت، پس عجیب نبود که نخستین قدم در مقابل صف نیروهای پلیس در سِلما مذاکره باشد، اما پلیس محلی سِلما که حمایت پلیس ایالتی را هم داشت، خیلی سریع به خشونت متوسل شد. پلیس با شلیک گاز اشک‌آور و حمله‌ی فیزیکی به تظاهرکنندگان سعی کرد آنها را از ادامه‌ی مسیر بازدارد. در این میان اما گروهی بودند که حاضر به ترک خیابان نشدند و اَمِلیا یکی از آنها بود. یکی از پلیس‌ها چنان کتک‌اش زد که از هوش رفت. روز بعد تصویر پیکر ناهشیار، زخم‌خورده و رهاشده‌ی زنی که تنها سلاحش بدنش و ثبات قدم‌هایش بود در صفحه‌ی نخست بسیاری از روزنامه‌های آمریکا خوانندگان را میخکوب کرد و خشونت برآمده از تعصب نژادی را به‌شکل عریان، آشکار و کوبنده پیش روی آنها نهاد. انتشار این تصویر در روزنامه‌ها نقطه‌ی عطفی در تاریخ مبارزه‌ی سیاهان آمریکا برای دست‌یابی به حقوق مدنیِ برابر با سفیدپوستان بود. اَمِلیا بوینتونِ ۵۴ ساله در  آن یکشنبه‌ی خونین الهام‌بخشِ میلیون‌ها آمریکایی شد که در برابر امری که عادی و طبیعی انگاشته می‌شد، با صدای بلند می‌گفتند: نه.

جنبش حق رای و حقوق مدنی آمریکا

در ابتدای تاسیس ایالات متحده حق رای تنها به مردانِ دارای مِلک و مقام محدود می‌شد. به این ترتیب، بیشتر مردان سیاه که صاحب زمین و املاک کافی نبودند، همانند همه‌ی زنان نمی‌توانستند رای بدهند. در سال ۱۸۷۰ با تصویب متمم پانزدهم قانون اساسی آمریکا، دولت فدرال و دولت‌های ایالتی از نقض یا محدود کردن حق رای شهروندان بر اساس رنگ پوست یا نژاد منع شدند. اما تصویب این قانون نه‌تنها مشارکت آمریکایی‌های غیرسفید در انتخاب را تسهیل نکرد، بلکه سرآغازی بود بر سنگ‌اندازی‌ و مانع‌‌تراشیِ مجلس‌ها و دولت‌های ایالتی و محلی در مسیر مشارکت سیاهان آمریکا در انتخابات. حرکت‌های اعتراضی سیستماتیک علیه انواع شکل‌های تبعیض نژادی از همان زمان آغاز و رفته‌رفته گسترده‌تر شد. 

زنانِ سیاه و ستمِ لایه‌لایه

زنان سیاه که از نخستین تلاش‌ها برای تحقق برابری نژادی در کنار مردان سیاه فعالیت می‌کردند، در نقطه‌ی تلاقی چندین شکل از ستم و سرکوب ایستاده بودند؛ هم به دلیل رنگ پوست‌شان از بخشی از حقوق انسانی‌شان محروم بودند، هم جنسیت‌شان سبب می‌شد نسبت به هم‌تایانِ مردِ خود محرومیت‌های بیشتری را تجربه کنند. به‌علاوه، ستم طبقاتی را هم تجربه می‌کردند. آنها نه فقط در کنش‌گری زنان سفیدپوست‌ جایی برای خود نمی‌دیدند، بلکه مطالبات‌شان به‌طور کامل در فعالیت‌های مدنی سیاهان هم نمی‌گنجید و دیده نمی‌شد. 

بعد از تصویب متمم نوزدهم قانون اساسی آمریکا در سال ۱۹۲۰ که به حق رای زنان مشهور است، زنان سیاه، به‌ویژه آنها که در ایالت‌های جنوبی سکونت داشتند، همچنان با موانع زیادی مواجه بودند. در ابتدا به‌راحتی می‌توانستند در ایالت‌های شمالی برای رای دادن ثبت نام کنند. حتی تعداد زنان سیاه‌پوستی که برای مشارکت در انتخابات در ایالت فلوریدا ثبت نام کردند، بیش از زنان سفید بود. اما این حق به‌تدریج، به روش‌های مختلف از آنها سلب می‌شد. مثلا در بعضی ایالت‌ها آنها را مجبور می‌کرند ساعت‌ها در صف ثبت نام منتظر بمانند، برای برخورداری از امتیاز حق رای مالیات بپردازند یا در آزمون خواندن و تفسیر قانون اساسی شرکت کنند. در ایالت‌های جنوبی موانع پیش روی این گروه جمعیتی جدی‌تری بود؛ به آنها حمله‌ی فیزیکی می‌شد، کتک می‌خوردند یا اتهام‌های ساختگی به آنها زده می‌شد تا به زندان بیفتند. 

اَمِلیا بوینتون رابینسون، صدای الهام‌بخش زنان 

اَمِلیا بوینتون در اوج این محدودیت‌ها به صدای بلندی برای تکرار مطالبات زنان سیاه بدل شد. او با نام اَمِلیا ایزادورا پِلَتس، زاده‌ی ۱۸ اوت ۱۹۱۱، یکی از ده فرزند خانواده‌ای متوسط در شهر ساوانا، ایالت جورجیا بود. پدرش یک انبار عمده‌فروشی چوب داشت و در کارهای ساختمانی هم فعالیت می‌کرد. مادرش هم خیاط بود و هم برای ترویج حق رای زنان به روستاهایی با اکثریت غیرسفید سفر می‌کرد. بیشتر وقت‌ها اَملیای ۱۰ ساله را هم با خودش می‌برد. در همین سفرهای کوتاه بود که اَملیای نوجوان با تبعیض سیستماتیک مبتنی بر نژاد آشنا شد و میل به مبارزه علیه تبعیض نژادی در او شکل گرفت.

ترویج‌گری از طریق آموزش

نخستین شغل رسمی اَملیا پس از سپری کردن دورانِ دو ساله‌ی کالج در دانشگاه ساوانا، تدریس در مدرسه‌ای در ایالت جورجیا بود. او در این دوران کوتاه شناخت دقیق‌تری از تبعیض سازمان‌یافته علیه سیاهان و به‌ویژه تبعیض علیه دختران سیاه‌پوست به دست آورد و به این نتیجه رسید که بهبود وضعیت اقتصادی گروه‌های تحت ستم نقش مهمی در ایجاد یک تغییر سیستماتیک و هدفمند دارد. این تجربه او را به دانشگاه تاسکیگی در ایالت آلاباما کشاند. حدود دو سال بعد، پس از پایان تحصیلاتش در رشته‌ی اقتصاد به شهر سِلما در ایالت آلاباما مهاجرت کرد و در وزارت کشاورزی استخدام شد. کارش سرکشی به خانه‌ها و آموزش به زنان خانه‌دار، به‌ویژه زنان سیاه‌‌پوست بود، با این هدف که دانش‌ و مهارت‌های آنها در مدیریت خانوار، تغذیه‌ی سالم، بهداشت و سلامت ارتقا یابد؛ شکل دقیق‌تر و سازمان‌یافته‌تری از کاری که مادرش آغاز کرده بود.

ناامید نشدن و ایستادن در برابر ارزش‌های مسلط

در سال ۱۹۵۸، جنبش حقوق مدنی زندگی شخصی اَملیا و فرزندانش را از فاصله‌ای بسیار نزدیک دگرگون کرد. بروس، فرزند اَملیا که در دانشکده‌ی حقوق دانشگاه هُوارد درس می‌خواند، مرتب میان واشینگتن دی‌سی و سِلما در رفت و آمد بود. در یکی از این سفرها در ترمینال اتوبوس شهر ریچموند دستگیر شد چون می‌خواست از غذافروشی اختصاصی سفیدپوستان غذا بخرد. جرمش این بود: ورود غیرقانونی به حریم سفیدپوستان. دادگاه ایالتی ویرجینیا او را گناه‌کار شناخت و جریمه کرد. اَملیا این‌جا دیگر فقط مادر خانوده نبود؛ او در قامت یک زنِ کنش‌گر نقش مهمی در اعتراض به حکم دادگاه ایالتی و پیگیری پرونده در دادگاه تجدید نظر داشت. شکست در دادگاه تجدید نظر ایالتی هم مانع برداشتن قدم بلندتری نشد؛ آنها در نهایت به دادگاه عالی آمریکا شکایت کردند.

خستگی‌ناپذیری اَملیا بوینتون و خانواده‌اش تغییری تاریخی در رویه‌های حقوقی مرتبط با تبعیض نژادی ایجاد کرد و به صدور یک حکم مهم در تاریخ قضایی آمریکا انجامید. در حکمی که به «بوینتون در برابر ویرجینیا» ( Boynton v. Virginia ) شهرت یافت، قضات دادگاه عالی آمریکا تفکیک نژادی در ایستگاه‌های حمل و نقل عمومی را خلاف قانون اساسی آمریکا و غیرقانونی خواندند. این یک پیروزی بزرگ برای آمریکایی‌های غیرسفید بود و چنین معنایی داشت: دولت فدرال اجازه نمی‌دهد هیچ‌یک از ایالت‌ها به تفکیک نژادی در ایستگاه‌های حمل و نقل عمومی ادامه دهند.

راه دادن به تخیل و چشم دوختن به ناممکن   

در سال ۱۹۳۴، در حالی که دولت محلی سِلما و مقامات ایالت آلاباما به عدم رواداری با سیاهان و تلاش سیستماتیک برای مانع‌تراشی در مسیر حق رای سیاهان شهرت داشتند، اَملیا برای این‌که بتواند در انتخابات رای بدهد در یک آزمون ادبی شرکت کرد، آن را با موفقیت پشت سر گذاشت و مالیات رای دادن را هم پرداخت. چیزی که آن زمان عجیب و نادر به نظر می‌رسید. 

دنبال کردن رویدادهای زندگی اَملیا بوینتون نشان می‌دهد هر چه در فعالیت‌های مدنی کارکشته‌تر می‌شد، دستش را بیشتر و بیشتر به سوی ناممکن‌ها دراز می‌کرد و به آرزوهایی که دور از دسترس می‌نمودند مجال می‌داد. در دهه‌ی ۱۹۶۰ خانه‌اش به دفتر جنبش حقوق مدنیِ شهر سِلما تبدیل شده بود و مقر طراحی و اجرای کمپین‌هایی برای احقاق حقوق سیاهان بود. 

در سال ۱۹۶۵، در حالی که ۵۰ درصد جمعیت شهر سِلما غیرسفید بود، تنها ۳۰۰ نفر از سیاه‌پوست‌ها برای رای دادن ثبت نام کرده بودند. همین بهانه‌ای شد برای آغاز یک کمپین تازه برای اَملیا: کاندیدا شدن برای انتخابات مجلس نمایندگان از ایالت آلاباما. بسیاری از ناظران تلاش‌هایش را بیهوده می‌پنداشتند، اما اَملیا می‌دانست تغییر پایدار حاصلِ جمعِ قدم‌های کوچک است، حتی آن قدم‌هایی که به نظر درجازدن می‌رسند و بیش از آنکه رو به جلو باشند، شبیه به شکست و ناکامی‌اند. هرچند او تنها ۱۰ درصد آراء را به دست آورد و در انتخابات شکست خورد اما به عنوان نخستین زنی که از سوی حزب دموکرات در آلاباما کاندیدا شد، قدمی تاریخی برداشت و بار دیگر ارزش‌های مسلط و بی‌چون و چرا را زیر سوال بُرد. 

دوباره و دوباره برخاستن

پس از انتشار عکس اَملیا که بیهوش بر سنگ‌فرش خیابان افتاده بود، سال‌ها مبارزه‌ی خشونت‌پرهیز سیاهان آمریکا علیه نابرابری نژادی جانی تازه گرفت. دو روز بعد از حمله‌ی پلیس به اولین تلاش برای راه‌پیمایی سِلما تا مونتگومری، اَملیا و هم‌رزمانش با گلوهای سوخته از گاز اشک‌آور و بدن‌های کوفته از حمله‌ی پلیس به خیابان بازگشتند تا کار نیمه‌مانده را تمام کنند. 

این بار هم اما راه‌پیمایی به رهبری مارتین لوترکینگ ناتمام ماند و پلیس معترضان را درست همان‌جایی که بار اول مورد حمله قرار داده بود، متوقف کرد. در آخرین روزها ماه مارس ۱۹۶۵، سومین راه‌پیمایی تدارک دیده شد. این بار اما گارد ملی آلاباما به دستور رئیس جمهور لیندون جانسون ماموریت داشت از تظاهرکنندگان در برابر نیروهای پلیس محلی حمایت کند. جانسون که پس از ترور جان اف کندی به ریاست‌جمهوری رسیده بود، بنا داشت طرح نیمه‌تمامِ کندی برای تصویب قانون حقوق مدنی را به سرانجام برساند. سرانجام در بیست و یکمین روز از ماه مارس اَملیا در کنار هشت هزار معترض دیگر راه‌پیمایی را آغاز کردند و چهار روز بعد، درحالی که جمعیت تظاهرکنندگان که به ۲۵ هزار نفر رسیده بود، قدم به شهر مونتگومری گذاشتند.

بازتاب این اتفاق و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر کنش‌گرانی چون اَملیا چنان اثری بر افکار عمومی گذاشت که سیاست‌مداران و حتی مخالفان برابری نژادی هم متقاعد شدند که اعطای حقوق مدنی به آمریکایی‌های سیاه‌ نه فقط مطالبه‌ی سیاهان، که یک مطالبه‌ی ملی است. این تلاش‌ها چهار ماه بعد به ثمر رسید و قانون حق رای در ششمین روز اوت ۱۹۶۵ امضا شد.

ترویج‌گریِ متکی بر شگفتی و شفقت

هرچند املیای ۵۴ ساله به مهم‌ترین هدف ترویج‌گرانه‌اش رسیده بود، اما فعالیت برای آگاهی‌بخشی و توانمند‌سازی جامعه‌ی سیاهان امریکا را تا پایان عمر ادامه داد. جیم کلارک، همان پلیسی که در نخستین راه‌پیمایی سِلما اَملیا را تا مرز بیهوشی کتک زده بود، در سال ۲۰۰۷ درگذشت و این بار تصویری از حضور اَملیای ۹۶ ساله در مراسم خاک‌سپاری جیم کلارک ناظران را شگفت‌زده کرد. وقتی خبرنگار از او پرسید آیا از جیم کلارک بابت ظلمی که در حقش کرده عصبانی نیست؟ به آموزه‌ای از انجیل اشاره کرد: «همسایه‌ات را جوری دوست بدار که خودت را دوست می‌داری.»

زندگی، کار و سرگذشت اَملیا بوینتون را خودش بهتر از هرکس دیگر در یک جمله توضیح می‌دهد: «تنها وقتی همه‌ی انسان‌ها خود را به عنوان انسان به رسمیت بشناسند، تعصب و سوگیری برای همیشه از میان خواهد رفت. مردم درباره‌ی نژادم از من می‌پرسند، پاسخ من این است: من عضوی از نژاد انسانم.»

اَملیا بوینتون رابینسون در ۲۶ آگوست ۲۰۱۵، چند روز پس از تولد ۱۰۴ سالگی‌اش در شهر مونتگومری درگذشت.

منابع:

Amelia Boynton Robinson

Amelia Boynton Robinson

Amelia Boynton Robinson and the Dallas County Voters League

OnThisDay: Bloody Sunday

Amelia Boynton