شاید شما هم شنیده باشید که سکوت علامت رضایت است. مرسوم بود بر سر سفرهی عقدْ زنان از گفتن «بله» به کسی که عقد را جاری میکرد پرهیز کنند و این پرهیز حمل بر حجب و حیا و رضایت شود.
با این حال از نظر حقوقی سکوت نشانهی رضایت نیست.
در بسیاری از فرهنگها افراد از صحبت کردن صریح و شفاف در مورد رضایت داشتن یا نداشتن در مورد روابط عاطفی و جنسی منع شدهاند. مکانیسمهای تشویق ِاین سکوت نه تنها از طریق شرمناکانگاری این روابط بلکه رومانتیکسازیِ سکوت هم اتفاق افتاده است.
در بسیاری از فرهنگها افراد از صحبت کردن صریح و شفاف در مورد رضایت داشتن یا نداشتن در مورد روابط عاطفی و جنسی منع شدهاند. مکانیسمهای تشویق ِاین سکوت نه تنها از طریق شرمناکانگاری این روابط بلکه رومانتیکسازیِ سکوت هم اتفاق افتاده است.
حتما شما هم صحنههایی از فیلمهای سینمایی را به یاد دارید که فرد به ناگاه و بهشکل غافلگیرکننده و در سکوت بوسیده و یا در آغوش کشیده شده و آن سکانس به عنوان سکانسی عاشقانه به ما نشان داده شده است. چنین صحنههایی به عنوان الگویی برای برقراری رابطهی عاشقانه در باور مردم جا باز کرده. کسب ِرضایت پیش از بوسیدن و در آغوش کشیدن برای بسیاری غیرعملی، غیرعاشقانه و به عبارتی «ضدحال» تلقی میشود. ما قرار است بر اساس نشانههایی که افراد میفرستند، یا بر اساس زبان بدن و کُدهای فرهنگی «حدس» بزنیم آیا رضایت وجود دارد یا نه. اما چرا مکالمهی صریح دربارهی مرزهای بدن ناخوشایند فرض میشود؟ و حدسهای ما در سایهی پیشفرضها و کلیشههای جنسی و جنسیتی چهقدر میتواند درست باشد؟
ما پیش از هر چیز مالک بدنهامان هستیم. اما حق مالکیتمان به انواع مختلف از بدو تولد نقض یا تهدید میشود. به عنوان مثال والدین برای سوراخ کردن گوش فرزندان تصمیم میگیرند، کودکان را تشویق میکنند برای حفظ ادب و احترام به آغوش عمو و خاله بروند و سرباز زدن کودکان را حمل بر گستاخی میکنند. بعدتر و در سیستم آموزشی، رسانه و جامعه، خبری از آموزش دربارهی بلوغ بدنهامان نیست.
پسرها در سکوت با هورمونهاشان دست و پنجه نرم میکنند و دخترها نواربهداشتیهاشان را در کیسههای سیاه حمل میکنند. هیچ کجا از بدنهامان و مرزهامان حرفی در میان نیست. گاهی بی هیچ مرزی به آغوش پدربزرگ هل داده میشویم و گاهی مرز تا نزدیک دهانمان میآید که سؤال نپرسم.
این نشانهها و آموزشهای گیجکننده بسیاری از ما را از مرزگذاشتن برای حریم بدنهامان و احترام گذاشتن به مرزهای دیگران عاجز کرده است. به همین دلیل مهم است ما آنچه را پیشتر آموختهایم فراموش کنیم و دوباره بیاموزیم. این بازآموختن نیازمند مکالمهی صریح و شفاف است.
ما باید بیاموزیم برای در آغوش کشیدن و بوسیدن کودکان باید از آنها اجازه بگیریم و در صورت نه شنیدن به آنها احترام بگذاریم. باید برای لمس بدن از جمله دست دادن، در آغوش کشیدن و بوسیدن دوست و همکارمان از رضایت آنها مطمئن شویم و در روابط عاطفی و جنسیمان نیز سکوت را حمل بر رضایت نکنیم.
بر اساس کلیشهها زن همه ناز است مرد نیاز! مردان همیشه آمادهی رابطهی جنسیاند و زنان همیشه راضی به دریافت نظر و توجه. زنان باید از سر حجب و حیا «نه» بگویند و سکوت کنند و مردان باید هر طور شده از خلال نهها و سکوت راهی برای رسیدن به منزل مقصود بیابند. این کلیشههاست که باعث میشود بگویند «کی گفته نه یعنی نه! نه یعنی هزار چیز». سؤال این است که چهطور قرار است بفهمیم مقصود کدام یک از این هزار چیز است؟ پاسخ این است که هزار چیزی در بین نیست. یک چیز است و آن سلب عاملیت از زنان!
قرار بوده زنان «نه» بگویند و سکوت کنند، چون بله گفتنشان و طلب کردنشان ممنوع و مطرود است. اما حالا باید بپذیریم قرار نیست بدن و روانِ افراد به عرصهی حدس و گمان و بازی ما بدل شود. نه یعنی نه و اگر فهمیدنِ این سخت است شاید این گونه راحتتر بفهمیم: اگر «بله» نیست ، پس «نه» است.