تابستان ۱۳۹۹ در اوج اینترنتی شدنِ زندگی و بحران کرونا جنبشِ من هم ایرانی در شبکههای اجتماعی آغاز شد. چندین زن پرده از تجاوزهای کیوان اماموردی برداشتند. کیوان اماموردی شهرت زیادی نداشت اما اسم دیگری به میان آمد که زنگ را در گوشهای بسیاری به صدا در آورد: آیدین آغداشلو، نقاشی با شهرت جهانی که پیش و پس از انقلاب به عنوان استاد، کارشناس هنری و مدیر موزهای با پیوندهای هنری و تجاری وسیع شناخته میشد. سارا امتعلی با طرحِ اتهامِ تعرض جنسی علیه آغداشلو گفت پس از ۱۴ سال سکوت خود را میشکند و سپس حداقل سیزده زنِ دیگرْ خود را «قربانی» آزار جنسی آغداشلو در طول ۳۰ سال گذشته معرفی کردند و به او لقب هاروی واینستین ایران دادند.
بعد از چند ماه بشرا دستورنژاد، لونا شاد، پانیدا و راوی دیگری با اسم مستعارِ ماهی اتهام آزارگری جنسی علیه محسن نامجو را مطرح کردند و به این ترتیب زنجیرهای از روایتهای آزار جنسی شکل گرفت و به نام افرادی در قشرهای مختلف رسید.
سربرآوردنِ فهرست بلندی از افراد صاحب مقام و شهرت در بین آزارگران جنسی این سؤال را پیش آورد که چه شرایطی زمینه را برای اعمال قدرت آنها در اقدام به آزارگری و بعد تحمیل سکوت به آزاردیدگان و تهدید و تنبیه راویان مهیا کرده است؟
در این مقاله از رابطهی سرمایهی اجتماعی، قدرت و آزار جنسی مینویسم و برای روشن شدنِ این رابطه به مصادیقی در جریان شکل گرفتن جنبش من – همِ ایرانی به ویژه موارد آیدین آغداشلو و محسن نامجو اشاره میکنم.
محورهای سرمایهی اجتماعی
سرمایهی اجتماعی تعاریف و ابعاد مختلفی دارد. در این مطلب منظور از سرمایهی اجتماعی مجموعهای از پیوندها و اتصالها میان اعضای یک جامعه یا گروه است که میتواند برای شخص صاحب سرمایهی اجتماعی پشتوانه و منبع ایجاد کند.
ساختار سرمایهی اجتماعی سه محور اصلی دارد؛ اولین محور منابع انسانی است. منابع انسانی در اینجا مجموعهای از افراد است که برای شخص صاحب سرمایهی اجتماعی کار یا مواد ِمورد نیازش را فراهم میکنند. برای مثال شخص صاحب سرمایهی اجتماعی وقتی میخواهد محصولی را بفروشد برای تبلیغ آن روی سرمایههای انسانیِ اطرافش که تخصص تبلیغ و توزیع و فروش دارند حساب میکند.
محور دوم گوناگونی و تنوع سرمایهی اجتماعی است که به تنوع انسانهایی که در آن جا دارند مربوط میشود. هر چه این آدمها متعلق به جنسیت و منطقه و ملیت و سن و زبان و تخصص و زمینههای متفاوت و متنوعتری باشند، سرمایهی اجتماعیِ فردْ گوناگونی و دربرگیرندگی بیشتری دارد.
و محور سوم در ساختار سرمایهی اجتماعی به نوع و ماهیتِ رابطهی شخصِ دارای آن سرمایه و افرادی که سرمایه را میسازند مربوط است. برای مثال رابطهی استاد و شاگرد، کارفرما و کارمند، سلبریتی و هواخواه که ویژگیهایی مثل نزدیکی، احترام، علاقه یا اعتماد به میزانهای مختلف را در رابطه ایجاد میکند.
داشتن سرمایهی اجتماعی به خودی خود نه عجیب است نه غیراخلاقی. ما همه به شکلهای مختلف سرمایهی اجتماعی داریم. اعضای خانواده، دوست، همسایه و همکار همه بخشی از سرمایهی اجتماعی ما هستند. هر چه سرمایهی اجتماعی ما گستره و تنوع بیشتری داشته باشد و هر چه روابطمان مستحکمتر و همراه با احترام و علاقهٰی بیشتری باشد؛ سرمایهی اجتماعی هم که فراهم آوردهایم قدرت بیشتری به ما میدهد.
مسأله این است که قدرتِ حاصل از سرمایهی اجتماعی چه زمانی و چهگونه این امکان را برای شخص فراهم میکند که از آن برای اعمال قدرت و از جمله آزارگری استفاده کند؟
چیدمان هرمی و نوع رابطه
مهمترین پیششرط در رابطهی هر یک از ما با افرادی که بخشی از سرمایهی اجتماعیمان هستند این است که نقش و انتظارِ دو طرف متناسب با نوع رابطه باشد. رابطهی استاد و شاگردی قرار نیست شبیه رابطهی والد و فرزندی یا مراد و مریدی باشد.
اما اگر کسی درخواست تغییر این نقش و انتظار را داشته باشد چه اتفاقی میافتد؟ درخواست تغییر نقش و انتظارِ دو طرف منجر به تغییرِ نوعِ رابطه میشود. در بسیاری از مواقع شکل چیدمان رابطهی یک صاحب سرمایهی اجتماعی با اعضای سازندهی سرمایه هرمی است یعنی شخصی مثل استاد، کارفرما یا سلبریتی در جایگاه بالا قرار دارد و اعضای دیگر مثل دانشجو، کارمند و هواخواه در جایگاه پایین. بنابراین درخواست تغییر نوع رابطه خواه ناخواه با نمایش و تذکر قدرت همراه است. در واقع وقتی شکل رابطهی یک صاحب سرمایهی اجتماعی با اعضای شبکهاش هرمی و بسته است، حتی درخواست محترمانهی یک رابطهی عاشقانه یا جنسی از طرف شخصی که در رأس هرم است میتواند برای شخصی که در پایینِ هرم جا دارد، احساس ناامنی، بیثباتی و سرگردانی ایجاد کند؛ چرا که چنین درخواستی به صورت ضمنی، جایگاهِ نامتوازنِ آن دو را یادآوری میکند.
استاد یا کارفرما قدرت تاثیرگذاری بر پیشرفت تحصیلی یا شغلیِ شاگرد یا کارمندِ خود را دارد و این نسبتِ نامتوازنِ قدرت وقتی که با درخواست رابطهی عاشقانه و جنسی همراه شود میتواند علنی یا غیرعلنی، اهرم فشاری برای گرفتنِ پاسخ مثبت هم باشد.
آزارگر جنسی معمولا در مراحل مختلفی از اقدام به آزارگری تا واداشتن به سکوت و تنبیه بعد از افشاگری از موقعیت قدرت خود در جایگاه فرادستی سرمایهی اجتماعیاش استفاده میکند. او تغییر نوع رابطه را طوری پیش میبرد که شخص مقابل در دوراهی قبول این تغییر یا از دست دادنِ کل رابطه قرار بگیرد. مثلا فرد درمییابد که کار یا نمرهاش را تنها در شرایطی میتواند حفظ کند که رابطهاش را طبق خواستهی کارفرما یا استاد تغییر دهد.
برای نمونه نگاه کنیم به روایتِ یک بازیگر از آزارگری جنسی در سینما که به گفتهی خودش به دلیل فشارهایی که این گونه آزارها به او میآورْد حرفهی بازیگری را بهکلی رها کرده است. او در روایتش تأکید میکند: «هر نهای که گفتم ۵ سال مرا به یک سمتی شوت کردند».
آزارگر جنسی نه تنها از قدرتِ حاصل از سرمایهی اجتماعیِ خود در تغییر رابطه برای سودجویی جنسی استفاده میکند بلکه روی همان موقعیت برای اجتناب و گریز از پیآمدهای احتمالی هم حساب میکند. آزارگر اغلب روی موقعیتِ «gatekeeper» یا «دروازهبان» حساب میکند. این اوست که با ایستادن در رأس هرم، نقش دروازهبان را از آنِ خود میکند و قدرت آن را پیدا میکند که تعیین کند چه کسی از کدام در عبور کند و چه کسی پشت درها بماند، از چه کسی برای ایفای نقش در یک فیلم دعوت شود و از چه کسی نشود، اسم چه کسی در یک اردوی ورزشی نوشته شود و اسم چه کسی نوشته نشود، مقالهی چه کسی منتشر شود و مقالهی چه کسی کنار گذاشته شود و حتی چه کسی به مهمانی دعوت شود و کدام نامها در فهرست مهمانان خط بخورند. طعمهی توطئهی آزار جنسی این چراغ خطرها را میبیند و میترسد که اگر اعتراض و افشاگری کند، شخص آزارگر با استفاده از سرمایهی اجتماعی خود درها را به روی او ببندد. در این شرایط کاملا طبیعی است که فردی که آزار جنسی را تجربه میکند احساس کند هر گونه پرده برداشتن از این تجربه به قیمتِ از دست دادنِ حرفه یا تحصیل یا اعتبار یا حتی دوستان و خانوادهاش تمام خواهد شد. برای نمونه در طرحِ اتهامِ آزار علیه مدیر سابق دیجیکالا شاهد بودیم که به گفتهی راویانْ او با استفاده از مدیر سابق منابع انسانیِ شرکت به عنوان سرمایهی اجتماعیِ خود موفق شده بود آزاردیدگانِ شاکی را نادیده بگیرد و حتی اخراج کند.
آزارگر جنسی از سرمایهی اجتماعی خود بعد از اعتراض و افشا نیز سود میبرد. او با بهره بردن از جایگاه فرادستیِ خود به اطرافیان پیام میدهد که هر گونه حمایتشان از آزاردیدهای که به افشاگری جرأت کرده است به قیمتِ تنبیه، اخراج و طردشان تمام خواهد شد.
آزاردیدهای که از آزارگریِ صاحب قدرت در حوزهی کاریاش پرده برمیدارد در درجهی اول و پیش از هر چیز دیگر موقعیت شغلی خود را به خطر میاندازد. بسیاری از زنانِ افشاگرْ شغل خود را در کوتاهمدت یا بلندمدت از دست دادهاند. مرد آزارگرِ صاحب سرمایهی اجتماعی یا خود مستقیم دست به حذفِ راوی میزند یا از سرمایهی اجتماعیاش برای طرد و حذف او استفاده میکند. برای نمونه؛ محسن نامجو پس از آن که با اتهام آزار جنسی روبهرو شد، شروع به تهدیدِ راویانی کرد که در زمینهی هنر فعالیت میکردند. نامجو از باندِ خود برای ترساندن راویان استفاده میکرد و به شاکیان هشدار میداد که دیگر کسی آنها را در هیچ پروژهی هنری به کار نخواهد گرفت.
قدرت تبدیل انواع سرمایه به یکدیگر
پیر بوردیو از چند نوع سرمایهی دیگر هم علاوه بر سرمایهی اجتماعی نام میبرد، از جمله سرمایهی فرهنگی. سرمایهی فرهنگی به داشتههایی مثل سلیقهی تربیتشدهی موسیقی یا هنر، تسلط بر شیوهی رفتارِ «مناسب» با موقعیتهای متفاوت، یا حتی لهجهی «مناسب» برمیگردد.
سرمایهی فرهنگی به افراد کمک میکند تا به طبقات اجتماعیِ فرادستتر یا به اصطلاح «با پرستیژ تر» ارتقا و به نهادهای مختلف راه پیدا کنند. مهم این است که سرمایهی اجتماعی و فرهنگی و همچنین سرمایهی اقتصادی قابل تبدیل شدن به یکدیگر هستند.
تصور کنیم چند هرمِ اجتماعی، هنری، اقتصادی وجود دارد و در رأس هر یک اشخاصی هستند. دایرهی نفوذ و اعمال قدرت شخصی که در بالای یک هرم قرار گرفته بسته به نوع ارتباطی که با افرادِ با موقعیت مشابه در هرمهای دیگر برقرار میکند میتواند چندین برابر شود و به چندین حوزه گسترش پیدا کند. نمونهی این مبادله را در مورد آیدین آغداشلو شاهد بودیم. پس از طرح اتهام آزارگری جنسی علیه آغداشلو، نشریاتی از جمله مجلهی تجربه با برجسته کردن تصویر آغداشلو و آوردنِ تیتر فراز و فرود مردِ نقاش روی جلد و بیتوجهی به زنانِ راوی، تریبون خود را به عنوان سرمایه در اختیار او قرار دادند تا صدایش بلندتر از صدای روایان باشد و ادعا کند که مورد «بیانصافی عظیمی» قرار گرفته است. همچنین متولیانِ حراج تهران- به عنوان صاحبانِ سرمایهی فرهنگی، نهادی و اقتصادی برای آغداشلو سنگ تمام گذاشتند و در جریان حراج تهران سال ۱۳۹۹ که مدت زمان کوتاهی بعد از طرح اتهام آزارگری جنسی علیه آیدین آغداشلو برگزار میشد، تابلویی از او را به قیمت ۱۲ میلیارد تومان چکش زدند تا رکورد تمام دورههای حراج تهران شکسته شود. قیمت پایهی تابلو ۱.۲ میلیارد دلار و ده برابر شدنِ قیمت آن در فروش نهایی عجیب بود چون قیمت نهایی آثار معمولا با قیمت پایه فاصلهی زیادی ندارد.
این رکوردشکنی در حالی روی داد که بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی از چند روز قبل به حضور آثار آغداشلو در این حراج اعتراض کرده بودند و معتقد بودند این ارقام با گردش مالی هنرهای تجسمی کشور همخوانی ندارد و ممکن است فروش این آثار در حراج تهران با قیمت بالا با تبانی و برای اعتبار دادن به صاحب اثر همراه باشد. به عبارتی آنچه به حراج گذاشته شده و رکورد شکسته است چیزی نیست جز سرمایهی اجتماعی.
در مورد محسن نامجو هم، در ژوئیهی ۲۰۲۲ چند ماه بعد از طرح اتهامِ آزار جنسی علیه او شاهد سرمایهگذاری برای برگزاری تور کنسرت او هستیم و بلیتهای این کنسرت در تورنتو و ونکوور به طور کامل به فروش میرسد.
چاره چیست؟
تغییر چیدمان از هرم به شبکه:
هر چه رابطه بین شخص و سرمایهی اجتماعی غیرهرمیتر باشد شرایط مناسب برای آزار جنسی کمتر میشود. بهتر است اختیار و امتیازها از انحصار اشخاصِ بالای هرم خارج شده بین اعضای گروه پخش شود و به این ترتیب خطوطی که اشخاص را به هم وصل میکند شبکهای و چندجانبه باشد نه هرمی و یک طرفه. این یعنی تغییرِ چیدمانِ سلسله مراتبی و تلاش برای دموکراتیک کردن ساختار. تا وقتی که ساختار دموکراتیک نشده باشد نه صرفِ عذرخواهی و نه قوانین مرعوبکنندهای مثل اعدامْ امکان آزارگری جنسی را از میان نمیبرد.
به عنوان نمونه؛ شاهد بودیم که نامجو یک ویدئوی عذرخواهی منتشر کرد اما اندکی بعد فایل صوتی از او به بیرون درز کرد که در آن جنبش منـهمِ ایران را مسخره میکرد و ارزش دقایق عمر خود را بیش از کل زندگیِ دیگران میدانست. در نمونهی دیگر اما حکم اعدامِ کیوان اماموردی ـ که دارای سرمایهی اجتماعی پرنفوذی نبودـ کمکی به از بین بردن شرایط آزارگری جنسی نمیکند بلکه ای بسا آزارگران را به سکوت بیشتر وادارد.
تشکیل کمیتهی مستقل پیگیری موارد «خشونت، آزار و باجگیری جنسی» در سینما و تئاتر توسط خودِ زنان میتواند نمونهی خوبی از تغییر چیدمان از شکل سلسله مراتبی به شکل دموکراتیک و توزیع اختیارها و قدرت باشد.
ایجاد تنوع و دربرگیرندگی:
هر چه ترکیب شبکههای سرمایهی اجتماعی از مجموعههایی با اکثریت مردانْ دور و زنان و اقلیتهای جنسی و جنسیتی بیشتری را شامل شود شرایط را برای نقشه ریختن و اقدام و همدستیهای تهدیدآمیزِ آزارگرِ صاحب قدرت سختتر میکند. این ترکیب متنوع همچنین بهتر است از ترکیبهای مرکزگرا و توانزده – که ساختاری سلسله مراتبی و تبعیضآمیز از «توانا» و «ناتوان» میسازد و افراد را بر حسب آن ارزشگذاری میکند – دوری کند. فراموش نکنیم که تغییر در این ترکیب، صرفا با بالا بردن تعداد زنان در گروه میسر نخواهد شد بلکه باید توجه داشت که تنوع در مراتب بالاترِ شبکه مثل مناصب مدیریتی نیز ایجاد شود.
جلوگیری از فساد در معاملهی انواع سرمایه:
هر چه امکان معاملهی بدون نظارت بین صاحبان سرمایهی اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی بیشتر باشد امکانِ بده بستانهای شخصی در اقدام به آزار جنسی و تهدیدهای بعد از آن در قالبِ اعمال قدرت نیز بیشتر میشود. مثال حراج تهران و مجلهی تجربه یا باند محسن نامجو در برگزاری و فروش بلیتهای کنسرت او نمونههایی از این بده بستانهای کاری هستند.
برای جلوگیری از تبدیل سرمایهی فاسد هم قانون نظارتکننده لازم است و هم آگاهی و حساسیت جمعی تا از یک سو در سطح قانونی امکان تبانی بین یک صاحب سرمایه در هنر و صاحب سرمایه در بازار را از بین ببرد و از سوی دیگر، افزایش هوشیاری و آگاهی جمعی در جامعه بتواند به فشارهایی مثل بایکوت کردنِ محصول بیانجامد.
بایکوت کردن نه تنها جلوی تبدیل انواع سرمایهها به یکدیگر را میگیرد بلکه اهرم فشار را به سوی خودِ آزارگر میچرخاند و باعث تضعیف و اعتبارزدایی از سرمایهای میشود که از آن سوء استفاده شده است. هواخواهان، طرفداران و مشتریان از مهمترین بخشهای سرمایهی اجتماعیِ سلبریتیها و قهرمانان ورزشی و تولیدکنندگان هستند. این گروه همان طور که موجب تبدیل سرمایهی اجتماعی سلبریتیها به سرمایهی اقتصادی میشوند، میتوانند با طردِ آنها مانعِ این تبدیل شوند یا حداقل خودشان را از موقعیتِ یک ابزار در آن رابطه خارج کنند.
چند نمونه از اقدامهای مؤثر در جلوگیری از تبدیل فاسدِ انواع سرمایه به یکدیگر حذف طرحِ جلدِ آغداشلو از روی جلدِ چاپ جدید کتاب شازده احتجاب، توقف همکاری جشنوارهی تیرگان با آغداشلو، لغو عضویت کامیل احمدی از انجمن جامعهشناسی ایران و انتشار بیانیهی فعالان حقوق زنان علیه نامجو با عنوان نه به سلطهگری جنسیتی و آزار جنسی است.
به این ترتیب با تغییر چیدمان و توزیع قدرت در یک شبکهی اجتماعی و حفظ تنوع آن در سطوح مختلف و ممانعت از فساد در معاملهی انواع سرمایه به سرمایهی فرهنگی و اقتصادی فضا برای آزارگر جنسی تنگتر میشود.
در چنین شرایطی اعضای جامعه یا گروهْ دیگر رضایت نخواهند داد که به ابزاری برای به حراج گذاشته شدنِ سرمایهی اجتماعی بدل شوند.