در نخستین روزهای خیزش سراسری ۱۴۰۱، زنان بلوچ، در ایران و خارج از ایران، همراه با جنبشها و گروههای به حاشیه رانده شدهی دیگر، از حاشیه به متن آمدند؛ حاشیهای که جمهوری اسلامی با همدستی جامعهی مردسالار و نهادهای سنتی و مذهبی محافظهکار ساخته است. این زنانِ پیشرو، حضور خود را بهطور رسمی و به صدای بلند اعلام و با نقشآفرینیِ فعالْ ناظران را شگفتزده کردند.
گروهی از زنان بلوچ که خود را «دَسْگُوْهاران» (در زبان بلوچی به معنای یک سنت دیرینهی اجتماعی و دوستانه میان زنان بلوج برای همدلی، همراهی، یاری و خواهرانگی) مینامند، بیانیهای تحت عنوان جنین، زند، آجویی منتشر کردند و با بیانِ زن، زندگی، آزادی به زبان بلوچی؛ پیوستنشان به خیزش انقلابی «ژن، ژیان، ئازادی» را اینطور اعلام کردند:
«ما زنان بلوچ در جغرافیای ایران، تحت ستمهای مضاعفی روز را به شب میرساندیم. رنج، فقر، تبعیض، بیکاری، ناامنی، استثمار نیروی کار و منابع بلوچها عادیسازی شده است.»
پیام زنان بلوچ واضح است، آنها از گذشته تا کنون در متن ژن، ژیان، ئازادی میزیستهاند و برای نخستین انقلاب زنانه به پا خاستهاند. برای بررسی و تحلیل این بیانیه از دیدگاه تقاطعی از تعریف این دیدگاه شروع میکنیم؛ کیمبرلی کرنشاو (Kimberlé Crenshaw) وکیل، فعال حقوق مدنی، فیلسوف و نظریهپردازِ ایدهی اینترسکشنالیتی (Intersectionality) نظم تقاطعی را اینطور توضیح میدهد: «گروهی از افراد شکلهای مختلف ستم را بطور همزمان تجربه میکنند.» مصداق این گزاره را در مورد زنان بلوچ میبینیم؛ اینکه تلاقی جنسیت، اتنیک، طبقه، مذهب، مسائل اجتماعی و اقتصادی منطقه، زنان را در تقاطع چندین لایه ستم و سرکوب قرار داده است. وضعیت زنان در سیستان و بلوچستان نشان میدهد که نظامهای بههمپیوسته و همپوشان چطور از زوایای مختلف بر زندگی گروههای فرودست و تحت ستم اثر میگذارند. چگونگی تعامل این عوامل، چالشها و زیست زنان بلوچ و مشارکت و نوع مبارزهی آنها را شکل داده است.
مقدمهای بر دیدگاه تقاطعی
اینترسکشنالیتی (که در فارسی به دَرهَمتنیدگی، میانبُرشی یا تقاطعی برگردانده شده است)، رویکردی تحلیلی است و لنزی را فراهم میکند که از طریق آن میتوانیم ماهیت پیچیده و چندبعدی نظامهای سلطه که زنان با آن درگیر هستند را درک کنیم. این رویکرد، ماهیت ساختارهای نابرابر جنسیتی را میشکافد و به ناظران کمک میکند درک عمیقتری از ساختارهای متفاوت به دست آورند. اینترسکشنالیتی زمینهی تاریخی نابرابری را بررسی میکند و در عین حال، انگارههای از پیش تعریفشده و استریوتایپها را دور میریزد و با درک عمیق از زمینهی نابرابریهای اجتماعی، تاریخی و اقتصادی، همبستگی و همیاری را به وجود میآورد.
زنان بلوچ در بیانیهی خود از مرگ غمانگیز ژینا (مهسا) امینی میگویند؛ اینکه موج مقاومتِ برآمده از آن در سراسر ایرانْ چگونه زنان بلوچ را به خط مقدم خیزش سوق داد. قدرت دگرگونکنندهی کنش جمعی و تلاقی قیامهای زنانه، جاییست که زنان بلوچ در همبستگی با دیگر خواهرانشان در ایران کنار هم ایستادهاند.
جنسیت و پدر/مردسالاری
«ما زنان بلوچ همراه برادرانمان از ستمهای ملی/اتنیکی و طبقاتی/مذهبی رنج میبردیم و در عین حال زن بودیم و ناموس؛ نه تنها برای پدر، برادر و شوهر که برای طایفه و دستگاه دین و همچنین دولت.»
در این بخش از بیانیه، زنان بلوچ از تلاقیِ جنسیت و اتنیک صحبت میکنند، اینکه به دلیل بلوچ بودن به حاشیه رانده شدهاند و و تحت تبعیض و ستم سیستماتیکی هستند که نظام سلطه و گروههای صاحبامتیاز برایشان تدارک دیدهاند. سیاستهای حاکم با انسانزدایی از مردان و زنان بلوچ، به حاشیه رانده شدن آنها را تشدید میکند، و در این میان، زنانْ در کنار رنج مشترکی که با مردان بلوچ دارند، لایهی دیگری از فشار و محرومیت را تجربه میکند که ناشی از جنسیت آنهاست. زنانِ بلوچ «ناموس» مرداناند و در ساختار فرهنگی و اجتماعی دارایی و مایملکِ جمعی تلقی میشوند. در گفتمانِ ناموسپرستی و غیرت، از مردان خانواده مانند پدر، برادر و شوهر انتظار میرود در نقش نگهبان نیز عمل کنند و مسئولیت حفظ آبروی خانواده بر عهدهی آنها گذاشته میشود. در این گفتمان، از زنان هم انتظار میرود خود را در چارچوبی سخت و منجمد برآمده از خوانشهای بنیادگرایانه از دین جا دهند و مطابق با هنجارهایی محدودکننده -که با عناوینی چون «فرهنگ» یا «سنت» آراسته و پذیرفتنی میشوند- عمل کنند؛ هنجارهایی که در واقع عاملیت و استقلال آنها را تهدید یا بهکل نفی میکند.
«تا پیش از آن سوژههایی بودیم در صدد بهبود چند بند قانون ازدواج و طلاق، خواستار تبعیضات کمتر در استخدام بلوچ ها، از مبلغین مذهبی میخواستیم مانع تحصیل دختران نشوند، از پدرها و برادرها درخواست میکردیم دختران و خواهرانشان را در کودکی شوهر ندهند، زنکشیها را به شماره درمیآوردیم»
بیشک، تجربیات بخشی از زنان بلوچ، در ساختارهای مردسالارانه و دیدگاههای جنسیتزده ریشه دارد. این زنانْ از مقاومت در برابر مردسالاری و بنیادگرایی دینی میگویند و مبارزهی خود علیه هنجارهای اجتماعی را برجسته میکنند؛ هنجارهایی که به زنان دیکته میکند در خانواده و جامعه اجراگرِ چه نقشی باشند. تقاضا برای تغییر در قوانین ازدواج و طلاق، مخالفت با کودکهمسری و حمایت از استقلال و اختیار زنان بر بدنهایشان جنبهی فمینیستی مبارزات آنها را نشان میدهد.
بیعدالتی طبقاتی و اقتصادی
سیاستهای حکومتهای مرکزی از دوران قاجار تا کنون سبب شده سیستان و بلوچستان در قیاس با دیگر مناطق ایران از توسعه باز بماند. طبق گزارش مرکز آمار ایران، سیستان و بلوچستان در صدر فهرست نابرابری درآمد یا توزیع درآمد است. شرایط نابهسامان اقتصادی، توسعهزدایی عمدی و نداشتن سهم در سپهر سیاسی کشور، به فقر مفرط، بیکاری و استثمار نیروی کار ارزان منجر شده است. فاصلهی طبقاتی زیادی بین سیستان و بلوچستان و دیگر استانها در ایران وجود دارد. اقتصاد سیاسی حاکم بر بلوچستان و روشهای کسب درامد مردانه باعث عقبراندن زنان از حوزهی اقتصاد و سرکوب آنان شده است. حذف زنان از بازار کار و بیبهره ماندنشان از درآمد مالی در ناتوانسازیِ سازمانیافتهی آنها نقش مهمی داشته و زیست روزمرهی آنها را بهشدت تحت تاثیر قرار داده است. نابرابری جنسیتی و مسائل اقتصادی رابطه تنگاتنگی با هم دارند. نابرابریها در توزیع درآمد، دسترسی نداشتن به نهادهای تولیدی و سوگیریهای جنسیتی در بازار کار، زنان را در برابرِ فقر آسیبپذیرتر میکند.
دین و فرهنگ
«بنیادگرایی طالبانی سایهاش بر زندگی ما سنگینی میکند (به ویژه بعد از روی کار آمدن دولت طالبان)، هنوز دولتها سرنوشت ما را معامله میکنند.»
دینداری ترویجشده توسط حکومت همراه با نفوذ بنیادگرایی طالبانی در بلوچستان، لایهی دیگری بر محدودیتهای سختگیرانه برای تحصیل و کار دختران و زنان افزوده است. تفسیر طالبانی از قوانین اسلامی و اجرای دقیق رویههای محافظهکارانه، حقوق و فرصتهای اندک را نیز به شدت کاهش داده، بر توانایی زنان برای مشارکت در زندگیِ اجتماعی و اقتصادی تاثیر گذاشته و زنان را در تقاطع ستمهای مذهبی و جنسیتی قرار داده است.
چالشهای پیشِ رو و عاملیت زنان بلوچ
«هنوز در صفوف مبارزه به توانایی و شعور ما با شک و تردید و انکار نگریسته میشود، اما با وجود تمام این سختیها، ما باور داریم که موج اخیر، دیگر همهی ما را تغییر داده است.»
یک تحلیل متقاطع، مستلزم بررسی چالشهای ویژهی زنان بلوچ است. زنان بلوچ، در عین حال که تحت ستماند و بر غیرانسانی بودن وضعیت خود آگاهند، نسبت به تلقیشدن به عنوان «گروههای منفعل»، از اینکه آگاهی و تواناییهایشان -چه در زیست روزمره، چه در مبارزه برای برابری و آزادی- به رسمیت شناخته نمیشود معترضاند. با وجود تمام آسیبها و محدودیتها، این زنان بر توانمندی خود تأکید دارند؛ اینکه چگونه عاملیتشان را نمایان کردهاند، روایت خود را شکل دادهاند، ساختارهای سرکوبگر را به چالش کشیدهاند و در ساختن آنچه «نخستین انقلاب زنانه» توصیف میشود، مشارکت کردهاند.
پتانسیل تحولآفرین انقلاب زنانه
«ما به گذشته بر نمیگردیم و در کنار خواهرانمان برای ساختن نخستین انقلاب زنانهی تاریخ میایستیم و میجنگیم.»
در این بیانیه بر همبستگی زنان بلوچ با دیگر خواهرانشان در ایران تاکید شده است؛ اینکه همبستگی، معجزهوار، از تفاوتها پُل میسازد و درک مشترکی از انواع ستمهایی که زنان در سراسر جغرافیای ایران با آن مواجهاند، ایجاد میکند. نکتهی دیگر اینکه، همبستگی پتانسیلی برای یک جنبش گستردهتر و فراگیر زنانه ایجاد میکند، جنبشی که نیازها و تجربیات زیستهی متنوعِ زنان در گوشهگوشهی ایران را شامل میشود و همهی زنان را در بر میگیرد.
بیانیهی زنان بلوچ درک دقیقتری از شبکهی درهمتنیده ستمهایی که با آن روبهرو هستند، ارائه میکند. آنها در این بیانیه به ما میگویند نسبت به اقتدار خانواده، اتنیک، مذهب و حکومت بر بدن و زندگی خود آگاهند، نسبت به آن معترضاند، آن را به چالش میکشند و برای تغییر این وضعیت به میدانِ عمل و اقدام آمدهاند. زنانِ بلوچ در نخستین بیانیه و بیانیههای پس از آن از ماهیتِ بههمپیوسته و در همتنیدهی سرکوب و پتانسیل دگرگونکنندهی مقاومت جمعی میگویند، به چالشهای پیش رویشان و آرمانهای منحصربهفردشان اشاره میکنند و به ناظران امکان میدهند درک وسیعتری از جنبشهای آزادیخواهانه زنان این بخش از جغرافیای ایران دست یابند. بررسی این بیانیه از منظر تقاطعی به ما این امکان را میدهد که ببینیم از بین بردن یک شکل از ظلم چطور میتواند روی هویتهای متقاطع اثر موجی داشته باشد و به تغییرات اجتماعی و سیاسی گستردهتر بیانجامد. این بیانیه و دیگر مبارزات زنان بلوچ که جلوهای از آن را در صفحات منتسب به دَسْگُوْهاران در شبکههای اجتماعی میبینیم، الهامبخش یک مطالبهی جمعی برای زن، زندگی، آزادی است.