میان خشونتی که بر پردهی سینما میبینیم و خشونتی که در زندگیِ واقعی تجربه میکنیم، رابطهی مستقیم وجود دارد. تماشای خشونت میتواند به تکرار و تقلید و بازتولید آن منجر شود.
خشونت و به طور خاص خشونتِ مبتنی بر جنسیت یکی از عناصر ثابت و رایج در سینماست. بسیاری از فیلمهای سینمایی خشونت علیه زنان را دستمایهی خود قرار میدهند. پدیدههایی مانند آزار جنسی، تجاوز و خشونت با تبدیل شدن به موادِ خامِ داستانگویی، سرگرمی، هیجان و تفریح، از ماهیت هولناک و دهشتبار خود تهی میشوند و به کالایی قابلمصرف تغییر ماهیت میدهند.
خشونت به این ترتیب از فرط تکرار، خصلتِ شوکهکننده و تکاندهندهاش را از دست میدهد. در چنین وضعیتی حساسیت اخلاقی مخاطب کاهش مییابد و تماشاگر موقع دیدن زنی که کتک میخورَد، مورد تجاوز قرار میگیرد یا کشته میشود، در جایگاه ناظری منفعل و بیتفاوت قرار میگیرد و خشم، ترس و نفرت از خشونت علیه زنان را در خود حس نمیکند. زیرا همه چیز بهمثابه صحنهای تماشایی از یک فیلم عرضه میشود که انگار هیچ نسبتی با واقعیت زندگی ندارد؛ تصویری که در آن زن آزاردیده همچون شیء بیجانی به نظر میرسد که فاقد ماهیت انسانی است و می توان هر بلایی سر او آورد.
سوزان سانتاگ در کتاب نظر به درد دیگران میگوید: «شوک میتواند حالتی آشنا پیدا کند. ممکن است اثرش را از دست بدهد. حتی اگر این طور هم نباشد، آدم میتواند نگاه نکند. مردم در برابر چیزهای دلآزارْ اغلب ابزاری برای دفاع از خود دارند. این رفتار به نظر معمول و نوعی وفقپذیری است». درواقع مخاطبان همان طور که میتوانند به خشونت علیه زنان در فیلمها خو کنند، میتوانند به خشونت در زندگی واقعی نیز عادت کنند. خطر این وفقپذیری، خو گرفتن و عادت کردن، فراگیری، تکثیر و گسترش خشونت در جامعه است؛ خشونتی که از دنیای داستانی فیلمها وارد جهان واقعی مخاطبان میشود. اما این اتفاق در سینما چهطور رخ میدهد و چه سازوکاری در فیلمها باعث میشود خشونت علیه زنان، جنبهی دردناکِ خود را از دست بدهد و در مواردی حتی مخاطبان به تکرار این خشونت در زندگی خود تشویق شوند؟
شرمزدایی از خشونت
استفادهی زیاد، تکراری و به مثابه امری عادی از خشونت علیه زنان، آن را به جزئی از روابط زن و مرد بدل میسازد و کمکم به مخاطبان میباورند که در رابطهی میان زن و مرد، پرخاشگری، فحاشی، تحقیر، داد و فریاد، کتک زدن و آسیب رساندنِ مرد از اتفاقات اجتنابناپذیر و اصلا بخشی از مناسباتِ زوجهاست. صحنههای خشونت به عنوان اتفاقات روزمره و رخدادهای معمولی به تصویر کشیده میشوند و درحالیکه زنان کتک میخورند، آزار میبینند و مورد خشونت قرار میگیرند، همچنان بهراحتی به زندگیشان ادامه میدهند و خود را با آن سازگار میکنند.
سینما با سانسور، جعل، تحریف و رقیق کردن واقعیتِ خشونت، آن را به پدیدهای قابل تحمل، بیخطر و خنثی در زندگی تبدیل میکند و عادی جلوه اش میدهد. حذف اثرات و تبعات ویرانگر و غیرقابلجبران خشونت از فیلمها باعث میشود که ماهیت خطرناک، آسیبزا و تنشآمیز آن از دید مخاطب پنهان بماند و تماشاگر سویههای ویرانگر و تباهکنندهی آن را از یاد ببرد و همانطور که موقع تماشای آن دچار حس شرم و انزجار و ترس نمیشود و حتی لذت میبرد، در صورتِ ارتکابِ آن در واقعیت نیز اضطراب و هراس و نفرتی نسبت به عمل خود تجربه نکند و حتی اشتیاق به آن را در خود دریابد.
جنسیسازی خشونت
خشونت علیه زنان معمولا ماهیت جنسی دارد. بدنِ زن همچنان که مورد آزار و آسیب قرار میگیرد، جاذبههای اروتیکِ مخاطبپسند را هم عرضه میکند و میل مخاطب به چشمچرانی و لذتجویی جنسی را برآورده میکند.
تعقیب و گریز، پاره کردن لباس، برهنهنمایی، جیغ و ناله و زخم برداشتن زن در هنگام خشونت، زن را همچون ابژهی جنسی وسوسهکنندهای نمایش میدهد که صحنهی آزارِ او میتواند برای مخاطب تداعیکنندهی صحنهی عمل جنسی باشد. در مواردی حتی به نظر می رسد کارگردان با نمایشِ صحنههای تجاوز و خشونت جنسی به جای بازنماییِ درد و رنج و هراس و اضطرابِ زن، تحریک و تقویت فانتزیها و خیالپردازیهای جنسی مخاطبانِ مرد را در نظر دارد.
تماشاگران مرد با تصور کردن خود به جای مردِ خشن یا آزارگر از تصاحب، تملک و تسلط بر زن نوعی لذت نیابتی کسب میکنند و دهشتناکی و شناعت تجاوز و آزار جنسی به ماجراجویی و شیطنت و هیجان مردانه تقلیل مییابد. این نحوهی بازنماییِ خشونت جنسی که منجر به همذاتپنداری با آزارگر میشود، اشتیاق و علاقه به تکرار آن در واقعیت را افزایش میدهد و کلیشهها، افسانههای پیرامون تجاوز را شدت میبخشد.
سرگرمیسازی از خشونت!
تماشای خشونتهای جنسی در فیلمهایی پیرامون تجاوز، قتل و آزار زنان میل سرکوب شدهی مخاطب به ابراز خشونت را پاسخ میدهد و به او فرصت میدهد بدون عذاب وجدان، مسئولیت اخلاقی یا تعهد اجتماعی از این نوع از خشونت لذت ببرد.
رایج است که بگویند «این فقط یک فیلم است»؛ گزارهای که به مخاطب کمک میکند تا خود را در جایگاهی امن بینند و از همذات پنداری با فرد خشن یا متجاوز و تایید خشونت و آزار او احساس شرمساری نکند و در معرض مجازات و سرزنش قرار نگیرد.
تمامِ تصاویرِ جالب، مضحک، خندهدار، کاریکاتوری، اغراقشده، رمانتیک و مفرح از خشونت در سینما که با تکیه بر ضرورتهای دراماتیک داستانی توجیه میشود، بهتدریج مفهوم، کارکرد و پیآمدهای خشونت را تغییر میدهد و ماهیت زشت، ترسناک و رنجبار آن را میزداید و پدیدهای پیچیده و بحرانی را به امری مبتذل، یشپاافتاده و مصرفی بدل میکند و امکان تکرار و بازتولید آن را راحتتر فراهم میآورد.
رمانتیزه کردنِ خشونت
در بسیاری از فیلمها صحنههای مربوط به خشونت جنسی با سویههای عاشقانه به تصویر کشیده میشود. در فیلم میبینیم مردی به زنی هجوم میبرد، او را بهزور در آغوش میگیرد، به سمت دیوار هل میدهد، با خشونت او را میبوسد، لباسش را وحشیانه درمیآورد و او را وادار به رابطهی جنسی همراه با درد و عذاب میکند. اما این صحنه به گونهای بازنمایی میشود که گویی تمام این رفتارهای خشونتبار ناشی از فوران احساساتِ عاشقانهی مرد نسبت به زن است.
فیلمهای سینمایی پر از روابط مسموم، بیمارگونه و کنترلگر است که به نامِ روابط عاشقانه و رمانتیک به تماشاگران عرضه میشود و سلطهگری، شک و تردید ، حسادت، بدبینی، بیاعتمادی، غیرتورزی، انحصارطلبی و رفتارهای آزارگرانهی دیگر را به بهانهی عشق، حمایت و مراقبت توجیه میکند.
معمولا در چنین آثاری آزارگرْ مرد خوشقیافه، جذاب و عاشقپیشهای است که ستارهای محبوب نقش او را بازی میکند و قلب مخاطبان را به تسخیر خود درمیآورد. او برای ابراز و اثبات علاقهاش به زن، فریاد میکشد، خشمگین میشود، زن را تعقیب میکند، دعوا و مرافعه راه میاندازد، امر و نهی میکند، کتک میزند و آسیب میرساند اما هر یک از این رفتارهای ناهنجار که در حالت عادی خطرناک و مُخرب به حساب میآیند، در سینما به عنوان جذابیتهای مرد عاشق و دلباخته ارائه میشوند.
چنین رویکردی باعث میشود نه فقط مردان خود را مجاز به انجام رفتارهای خشن به بهانهی عشق بدانند، بلکه زنان نیز اعمال خشونت علیه خود را به نشانهی علاقه از سوی مرد بپذیرند. نتیجهی این همه آن است که که خشونتْ رفتاری عاشقانه، رمانتیک و جذاب تلقی شود که نیازی به پیشگیری از آن یا تلاش برای متوقف کردناش نیست.
بازنمایی خشونت به مثابه قدرت مردانه
تفکر مردسالار همواره هویت مردانه را با قدرت تعریف میکند و از مردها میخواهد احساسات و نیازهای خود را بروز ندهند و در مواجهه با مشکلات همیشه قوی و محکم به نظر برسند. مردان اجازه ندارند فشارها و تروماهای درونیشان را با سخن گفتن و درد دل کردن تخلیه کنند و از همدلی و کمکِ زنان بهره ببرند. زیرا هر نوع ابراز ناتوانی، ضعف، ترس، شکست و اندوه، این مردانگیِ مفروض را زیر سوال میبرد و شمایل مرد قدرتمند جذاب را فرومیپاشاند.
سینما به تثبیت و ترویجِ چنین برداشتی از مردانگی شدت میبخشد و کاراکترهای مردی را محبوب زنان نشان میدهد که در روابط عاطفی و جنسیشان با ابراز خشونت، قدرت و فاعلیت مردانهشان را به رخ میکشند و سرخوردگیها، تنهاییها و رنجهاشان را پشت ظاهر سرد و خشنِ خود پنهان میکنند.
چنین فیلمهایی این باور نادرست را به تماشاگران القا میکنند که خشونتْ نشانهای از قدرت و جذابیت مردانه است و زنان از خشونتِ مردانِ دلباختهشان لذت میبرند. این رویکرد، مخاطبان مرد را به سلطهگری، برتریطلبی، زورگویی، قلدری و خشونت به جای گفتوگو، همدلی، درک متقابل، احترام و برابری هدایت میکند و مانع شکلگیری و تداوم روابط امن و برابر میان زن و مرد میشود.
شاید گفته شود خشونت هم بخشی از زندگی واقعی است که در سینما بازنمایی میشود، با این حال این نه خشونت که نحوهی بازنمایی و به تصویر کشیدنِ آن در فیلمهای سینمایی است که اهمیت دارد. صرف نمایش زنان تحت خشونت، به توقفِ خشونت علیه زنان نمیانجامد اما به عادیسازیِ این پدیده کمک میکند.
هرچند ممکن است در فیلمهای سینمایی، خشونت در مضمون و داستانْ محکوم شود اما همین فیلمها هم در لایههای پنهانتر از طریق تمهیدات سینمایی مثل روایت، میزانسن، مونتاژ و سوپراستارها، مخاطبان را به تأیید خشونت وامیدارند. این فیلمها اغلب با سویههای انتقادی همراه نیستند، کلیشههای تثبیتشده را زیر سوال نمیبرند، آسیبها و تراماهای فردی و جمعی ناشی از خشونت را واکاوی نمیکنند، تجربهی مخاطب را به چالش نمیکشند و برای فراتر بردنِ او را از جایگاهِ ناظر بیطرف تلاشی نمیکنند.
ما به سینمایی نیاز داریم که خشونت علیه زنان را نه به عنوان موضوعی محدود به زنان، بلکه به عنوان مسئلهای عمومی به تصویر بکشد. سینمایی که به مخاطبان هشدار بدهد که خشونت روی پرده، فقط صحنهای از یک فیلم نیست، بلکه درست در همان زمانی که تماشاگران با صحنههای خشونت علیه زنان سرگرم میشوند، زنان بسیاری در گوشه و کنارِ جهانِ واقعی، خشونت را تجربه میکنند. ما به چنین فیلمهایی نیاز داریم؛ فیلمهایی که یادمان بیاورند این فقط یک فیلم نیست.