آنچه باید درباره‌ی آزار جنسی علیه مردان و پسران بدانیم

بارِ تحمل‌ناپذیرِ مردانگی سمی

هر روز وزنش بیشتر از روز قبل می‌شد، بیشتر از دیگران فاصله می‌رفت و فکر خلاص کردن خودش از زندگی لحظه‌ای رهایش نمی‌کرد. آدام، پسر ۱۴ ساله‌‌ای که عاشق ورزش بود و بازیگوشانه در انتظار فرصتی برای کِش رفتن سیگار از آدم بزرگ‌ها، خود را تنها و رهاشده در تاریکی می‌دید و هیچ روزنی از نور پیش رویش نبود.

حالا که در قامت یک بزرگ‌سال از آن روزهای تاریک فاصله گرفته، آن دوران را اینطور روایت می‌کند: «همیشه از وقت‌گذرانی با عمویم لذت می‌بردم، اما یک‌باره‌ همه‌چیز عوض شد و رابطه‌ی نزدیک ما تبدیل شد به رابطه‌ی آزارگر-قربانی. گیج بودم و معنی کارهایش را نمی‌فهمیدم. هیچ وقت چنین چیزی را تجربه نکرده بودم. بخشی از ذهنم مدام به من می‌گفت این کارهای عجیب هم بخشی از علاقه و محبت اوست.»

آنها که از کودکان سوءاستفاده‌ی جنسی می‌کنند اغلب از تکنیک‌های خوشایند و محبت‌آمیزی مثل هدیه دادن و صرف وقت با کودک برای انجام کارهایی که او دوست دارد استفاده می‌کنند و بنای رابطه‌ای صمیمانه را می‌گذارند که در حقیقت بستری برای سوءاستفاده از کودک و ساکت نگه داشتن اوست. در مورد آدام، عمویش خوب می‌دانست که او از سیگار کشیدن یواشکی و همین‌طور تماشای مسابقات ورزشی لذت می‌برد.  

پسران و مردان؛ از جمله قربانیان آزار جنسی

آزار جنسی ممکن است برای هر کسی،  فارغ از سن، گرایش جنسی یا هویت جنسیتی رخ دهد. هرچند پژوهش‌ها نشان می‌دهند اکثر قربانیان خشونت‌‌های جنسی و مبتنی بر جنسیتْ زنان، افراد متعلق به جامعه کوییر و افراد ترنس هستند، اما به این معنا نیست که پسران و مردان دگرجنس‌گرا در معرض خشونت‌های جنسی قرار نمی‌گیرند. 

مردانگی سمی: سدی بلند پیش روی مردان

قربانیان خشونت جنسی معمولا تراما و عواطف مشترکی مانند نگرانی بابت این‌که کسی باورشان نکند و ترس از نکوهش‌های دیگران را تجربه می‌کنند. علاوه بر این پیامدهای مرسوم، هنجارهای اجتماعی درباره‌ی مردانگی و کلیشه‌ها و باورهای قالبی پیرامون نقش‌های جنسیتی، مردان قربانی آزار جنسی را با چالش‌های دیگری هم روبه‌رو می‌کند. آدام به خاطر می‌آورد که بعد از تعرض عمویش از خودش می‌پرسید: من واقعا مرد هستم؟ این‌جا باید برساخته‌های اجتماعی پیرامون معنای مردانگی را بررسی کرد.

مردانگی سمی به نگرش یا مجموعه‌ای از راهبردهای کلیشه‌ای (قالبی) مرتبط با مردانگی اشاره دارد که رفتار و احساسات مردان را تعریف و از کودکی به پسران القا می‌کند که جامعه از آنها انتظارات ویژه‌ای دارد؛ اینکه سرسخت و قوی باشند، از هرآنچه «زنانه» تلقی می‌شود فاصله بگیرند و به دنبال شکل‌های مختلف قدرت باشند، در غیر این صورت «مرد» به شمار نمی‌روند. در این تعریف «مردانگی» به خودیِ خود بد و منفی نیست. آنچه بد و سَمی خوانده می‌شود رفتارها و طرز فکر گره خورده با مردانگی‌ست؛ مثلا طرز فکری که از مردان می‌خواهد آسیب‌پذیری روانی خود را انکار کنند و علی‌رغم شکنندگی یا اندوهی که احساس می‌کنند، تصویری روئین‌تن از خود ارائه دهند. مردانگی سمی برخلاف ادعایش که مردان را قوی و شکست‌ناپذیر می‌خواهد، علیه مردان عمل می‌کند، شکنندگی‌شان را پشت ماسکی از قدرت پوشالی پنهان می‌کند و مانع بروز احساسات واقعی‌شان می‌شود. این تنها یکی از آفت‌های مردانگی سمی‌ست.

آموزه‌های مبتنی بر مردانگی سمی این باور را ترویج می‌کنند که زنان به دلیل ضعف جسمانی و دیگر کمبودهای ذاتی‌شان تنها قربانیان خشونت جنسی، به‌ویژه تجاوز هستند و مردها عامل تجاوز؛ پس اگر مردی قربانی تجاوز باشد، به این معناست که از مردانگی او کاسته شده است. به همین دلیل اغلب مردان قربانی خشونت جنسی خود را دیگر به اندازه کافی  مرد نمی‌دانند.

کِیت اسمیت، در ۱۴ سالگی در جنگل مورد تعرض قرار گرفت. حالا در ۴۹ سالگی به فشاری اشاره می‌کند که افسانه‌های پیرامون مردانگی به او تحمیل می‌کرد: «از قضاوت دیگران می‌ترسیدم. خجالت می‌کشیدم که یکی به من تجاوز کرده بود و من به عنوان پسری که همه از او توقع قدرت داشتند، آنقدر قوی نبودم که از خودم مراقبت کنم.»

واکنش‌های غیرارادی

بسیاری از این قربانیان حین تجاوز نعوظ یا انزال دارند. همین باعث تشدید احساس گناه در آنها می‌شود و به نقش خودشان در این تجربه‌ی هولناک شک می‌کنند. علم پزشکی به ما می‌گوید واکنش‌های فیزیولوژیکی برای مردانِ قربانی در این موقعیت‌ها غیرارادی‌ست. این علائم فیزیکی دعوتی برای فعالیت جنسی ناخواسته یا اعلام رضایت نیست، به‌هیچ‌وجه نمی‌توان آنها را نشانه‌ای مبنی بر لذت قربانی فرض کرد.

آدام تمام مدتی که مورد تعرض بود به هیچ کس چیزی نگفت؛ می‌ترسید به دروغ‌گویی یا توهم متهم شود و در نهایت باعث درگیری و فروپاشی خانواده شود: «فکر می‌کردم همه خواهند گفت تو مَردی، باید مانعش می‌شدی.»

۱۰ سال بعد آدام توانست لب به سخن بگشاید و این بارِ سنگین را نزد دوست‌دخترش بر زمین بگذارد. او بود که آدام را تشویق کرد با مادر و پدرش در این باره صحبت کند: «وقتی گفتم، آنها بی هیچ قید و شرطی از من حمایت کردند و از عمویم فاصله گرفتند.»

او مسیری طولانی برای بهبود را طی کرده است: «التیام یافتن و بهبودی از این سوء استفاده برایم آسان نبود اما حرف زدن درباره‌ی این اتفاق با یک حلقه‌ی حمایتی امن به من کمک کرد بهبود پیدا کنم. عمویم برنده نشد، در واقع من اجازه ندادم او برنده‌ی این بازی باشد.»

تجربه‌های مشترک میان مردان و پسران قربانی خشونت جنسی

این فهرست حاوی تجربه‌ها و پیامدهای مرسوم است اما تجربه‌ی همه‌ی قربانیان به این موارد محدود نمی‌شود:

  • اضطراب، افسردگی، اختلال اضطراب بعد از حادثه 
  •  اختلال در تغذیه و عادت‌های غذایی
  • پرهیز از مکان‌ها یا دیدار با افرادی که ممکن است یادآور ترومای خشونت جنسی باشد
  • نگرانی و تردید درباره‌ی هویت و گرایش جنسی خود 
  • به سر بردن در هراس دائم از احتمال وقوع بدترین حوادث ممکن
  • ناامیدی در مورد آینده 
  • در این تصور ماندن که دیگر کنترلی بر بدن خود ندارند و «مرد کامل» نیستند 
  • سراسیمگی، ناتوانی در آرام گرفتن و اختلال خواب
  • احساس گناه و شرم
  • احساس انزوای روزافزون و کناره‌گیری از فعالیت‌های اجتماعی،‌ دوستان‌ و گاهی خانواده
  • پرهیز از گفت‌وگو و بازگویی روایت خشونت به دلیل ترس از قضاوت و سرزنش

آیا مورد تجاوز یا تعرض قرار گرفتن روی گرایش جنسی اثر می‌گذارد؟

تعرض جنسی به هیچ عنوان هیچ ارتباطی با گرایش جنسیِ متعرض یا قربانی/نجات‌یافته ندارد و تمایل جنسی فرد تحت تأثیر سوء استفاده‌ی جنسی یا تجاوز قرار نمی‌گیرد. 

در بسیاری موارد، آزارگر جنسی، به‌ویژه آنها که پسربچه‌ها را مورد آزار قرار می‌دهند، با دست‌کاری روانیِ قربانی -مثلا با گفتن «می‌دونی که خودت هم می‌خواستی و لذت بردی!»- تلاش می‌کنند او را به سکوت وادارند. اما قربانیان باید بدانند که این تجربه‌ی هولناک تقصیر آنها نیست و انگشت اتهام فقط و فقط باید آزارگر را نشانه بگیرد.

چطور به مردان بازمانده‌ی آزار جنسی کمک کنیم؟

  • گوش شنوا باشید: بسیاری از افرادی که از ترامای خشونت جنسی رنج می‌برند، احساس می‌کنند دیگران رنج‌شان را درک نمی‌کنند و جدی نمی‌گیرند. با خوب گوش دادن به آنها نشان دهیدرنج‌شان را به رسمیت می‌شناسید.
  • احساسات‌شان را تأیید کنید: از مثبت‌نگری اغراق‌آمیز (جمله‌هایی مثل «همه چیز بهتر می‌شه!») یا تلاش برای مدیریت احساسات آنها (جمله‌هایی مثل «دیگه بهش فکر نکن» یا «نباید این‌قدر احساس بد داشته باشی!») پرهیز کنید. با جمله‌هایی مثل «من باورت می‌کنم!» یا «واقعا در وضعیت سخت و پیچیده‌ای هستی!» به او این پیام را می‌دهید که احساسات و عواطفش مورد تأیید شماست.
  • از سکوت همدلانه نترسید: اغلب در مواجهه با روایت خشونت جنسی احساس می‌کنیم باید چیزی بگوییم. یک جمله‌ی رایج هم این است: «می‌فهمم چی می‌کشی!» اما واقعیت این است که ما به عنوان ناظر بیرونی درک کامل، همه‌جانبه، و عمیقی از چنین تجربه‌ی هولناکی نداریم؛ حتی اگر خود موقعیت مشابهی را تجربه کرده باشیم. پیشنهاد می‌شود سکوت کنید، سراپا گوش شوید و به فرد اجازه دهید صحبت کند.
  • مستقیم و واضح بگویید نگران‌شان هستید: با گفتن جملاتی مثل «می‌تونی همه‌جوره روی من حساب کنی!» یا «هر وقت بخوای من هستم که بشنوم» این پیام را به فرد می‌دهید که همراهش هستید و به او اهمیت می‌دهید.
  • کنجکاوی نکنید: کنجکاوی و علاقه به دانستن جزئیات عادی است، اما بیان این کنجکاوی و پرسیدن سؤال‌های جزئی برای اغلب آزاردیدگان رنج‌بار است و روان‌زخم‌های آنها را بیدار می‌کند. اگر قربانی/نجات‌یافته می‌خواهد جزئیات را با شما به اشتراک بگذارد تلاش کنید بدون قضاوت گوش کنید و حمایت‌گر بمانید.
  • آنها را برای کمک گرفتن تحت فشار نگذارید: از تحمیل نظر خود، القای احساسات خود، یا مجبور کردن قربانی برای کمک گرفتن پرهیز کنید. واکنش افراد مختلف در برخورد با تروماهایی این چنین، یکسان نیست. افراد متفاوت، ممکن است برای کمک گرفتن موانع مختلفی را سر راه خود ببینند.